💐 کشکول (99/57):👇 🔺ایام عزاداری امام علی, امیرالمومنین (ع) رسیده ، تاریخ به ما می‌گوید که 1400 سال پیش عده‌ای دین شان را به طلای بیت المال فروختند، تاریخ به ما می‌گوید که عده برای رسیدن به پست و مقام خون ریختند. معاویه و یزید نمی‌میرند، عمروعاص به جای دوری کوچ نکرده و حتی ابوموسی اشعری نیز همچنان از "بیت‌المال "ارتزاق می‌نماید 🔹اگر معاویه ریش داشت خیلی‌ها دارند، اگر یزید پول‌دوست بود خیلی‌ها هستند، اگر عمروعاص حیله‌گر و عوام‌ فریب بود خیلی‌ها اینگونه اند و اگر ابوموسی اشعری ظاهرگرا و متحجر بود ... بگذریم 😎 معاویه نه شاخ داشت و نه دم، یزید نه بال داشت و نه پر، عمروعاص نه یال داشت و نه سُم! اما ابوموسی اشعری پیشانی پینه بسته داشت و زانو های تاول زده 🔹آن مسئولی که در محلات بالای شهر و خانه های اشرافی و لاکچری زندگی می‌کند، آن مسئولی که فرزند بی‌استعدادش به عنوان نخبه عازم دانشگاه‌های خارج از كشور می‌ شود...آن مسئولی که ماشین لوکس وخارجی سوار می‌شود، آن مسئولی پشت نقاب دین اموال مردم را غارت می‌کند، آن مسئولی که چنین است از معاویه ریاکارتر ، از یزید دزدتر، از عمروعاص حقه بازتر و از ابوموسی نادان‌تر است ... 🔻معاویه‌, یزید,عمروعاص,ابوموسی اشعری, شمر و... نه می‌میرند و نه از بین می‌روند بلکه از یک صندلی به صندلی دیگر، از صندوقی به صندوق دیگر، از پستی به پست دیگر و از شکلی به شکلی دیگر تغییر می‌کنند... ✅ راز محبوبیت شهید همت 👈 رعایت حقوق دیگران بود👇 🌹 تازه رسیده بود دو کوهه ساعت یک و نیم بعد از نیم شب بود. جلسه داشتیم. دوستش که همراهش بود، گفت: «حاجی هنوز شام نخورده... «قبل از اینکه جلسه شروع بشه اگر غذایی چیزی دارین، بیارین تا حاجی بخوره»... رفتم دو تا بشقاب باقالی پلو با دو قوطی تن ماهی اوردم و گذاشتم جلوی حاجی و دوستش. حاجی همین طور که صحبت می کرد مشغول خوردن غذا شد. لقمه اول را که می خواست در دهانش بگذارد... پرسید: «بسیجی ها شام چی داشتند؟» گفتم: «از همینا.» گفت: همین غذایی که اوردی جلوی من؟ گفتم: «بله همین غذا.» گفت : «تن ماهی هم داشتند؟ » گفتم: فردا ظهر قراره بهشون تن ماهی بدیم... تااین را گفتم لقمه را زمین گذاشت و گقت: به من هم فردا ظهر تن ماهی بدید. گفتم: حاجی جان! به خدا قسم فردا به همه تن می دیم... گفت: به خدا قسم، من هم فردا ظهر می خورم... هر چی اصرار کردم، فایده ای نداشت و او آن شب همان باقالی پلو را خورد. ✍ این خاطره‌ رو به گوش مسئولین دولتی برسانید ، تا مدیون شهدا نشوند... 🌹 با آقا مهدی باکری سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرآت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم ، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ بیت المال میره بالا؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟!!!👌