🏴🏴🏴🏴🏴🏴 زهر از راه رسیدست به دادم برسد میرود زخم جگر سوز به مرحم برسد مرگ آبی است که بر آتش قلبم برسد چشک بارانی از گریه روی هم برسد سینه من دم آخر چقدر سنگین است زیر پا نیست ولی مثل پدر سنگین است به خدا زندگی ام سخت تر از مردن بود کار هر روز و شب خون جگر خوردن بود مشکی از اشک سر دوش مژه بردن بود از دل خاطره ها روضه درآوردن بود روز و شب کرب و بلا در نظرم بود فقط سختی شام بلا در نظرم بود فقط نیمه شب دیدن مهتاب عذاب میداد گریه ی بچه بی خواب عذابم میداد دیدن ظرف پر از آب عذابم میداد گریه کن ها ضبح قربانی و قصاب عذابم میداد گذر از کوچه و بازار مرا آتش زد رفتن و دیدن گلزار مرا آتش زد دیدن سفره نان بوی غذا کشت مرا حضرت برای خودش انقدر سخت نبود. اینو اهل روضه و گریه میدونن آخه نیمه شب از جا بلند شد اومد رو دامن عمه گفت جانم عمه قربونت برم چرا نخوابیدی؟ گفت عمه جان گرسنگی امونمو برده بوی غذای اینا توی خرابه پیچیده دیدن سفره نان بوی غذا کشت مرا مجلس فاتحه و ختم و عزا کشت مرا دیدن پیرهن اما عمامه عبا کشت مرا غیرتی ها غارت معجر ناموس خدا کشت مرا صید افتاده ی دربند کمند آبم کرد دیدن دختر با موی بلند آبم کرد چه چهل سال غریبی که در افسوس گذشت در شرار محن و غربت محسوس گذشت هرشب خاطره آشفته به کابوس گذشت روز من با عرق شرم ز ناموس گذشت آه مارا که در انظار گذر میدادند از سر بام همه هلهله سر میدادند بذار برات روضه ای که امام زمان خون گریه میکنه عرض کنم مونس بی کسی و غربت ما سلسله بود سر آزردن ما شام چه بی حوصله بود آتش از چهار طرف منتظر قافله بود نمک زخم دلم قهقه ی حرمله بود تا رسید عمه مظلومه من بزم یزید سر مِی شد موی عباس به یکباره سفید من بمیرم از روی تخت نگاهی به تکر میکرد شعر میخواند و ز می هی قدحی پر میکرد مست از شمر سر آورده تشکر میکرد به سر زخم از این فتح تفاخر میکرد با سر چوب سر قاری قرآن افتاد هم لَبَش ریخت بهم هم دو سه دندان افتاد حسین.... آه.... ــــــــــــــــــــ ..•🥀• 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴