لحظه‌ی آخره عمو داره میره عمه یه کاری کن منو نمیبره لحظه‌ی آخره عمو داره میره عمه یه کاری کن منو نمیبره کجا میخوای بری چرا منو نمیبری عمو این دم آخری منو به عمه میسپاری کجا میخوای بری چرا منو نمیبری عمو این دم آخری منو به عمه میسپاری (عمه هم داره وداع میکن) نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونه منه کجا داری میری چرا منو نمیبری حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری کجا داری میری چرا منو نمیبری حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری (عمه جان عمو رفت دستمو رها کن...من بمونم برات دردسر میشم ) نفس میره پائین ،با گریه هام میاد از تو قتلگاه عمه صدا بابام میاد نفس میره پائین ،با گریه هام میاد از تو قتلگاه گوش کن صدا بابام میاد عمه بزار برم، داره میلرزه پیکرم عمو تنها تو میدونه ،برم بیارمش حرم عمه بزار برم، داره میلرزه پیکرم عمو تنها تو میدونه، برم بیارمش حرم عمه جان زندگی بی عمو نمیشه باورم بدون که میمیرم عمه تو غارته حرم زندگی بی عمو نمیشه باورم بدون که میمیرم عمه تو غارته حرم زنده بمونم و یکی بگه گُله سرم یکی میون قافله بگه کو علی اصغرم زنده بمونم و یکی بگه گُله سرم یکی میون قافله بگه وای علی اصغرم ای وای ای وای ای وای (باید تصور کنی بچه وقتی دستشو میکشید یه چند قدمی عمه باهاش میرفت ، دوباره میومد جلوش میگرفت ،می اوردش عقب ..از لابه لای چادر عمه نگاه میکرد ، افتاد زمین ،چشماشو میگرفت ، هی دست عمو رو کنار میزد...حرمله داره میاد ، ) عمه بزار برم نزدیکه دیر بشه من میمیرم اگه عمه اسیر بشه عمه بزار برم نزار که دیر بشه من میمیرم اگه عمه اسیر بشه (موندن کار من نیست عمه جان ) ای وای اگه شما برید همراه نیزه‌ها باشه روی نیزه‌ها سرها بشه غارت معجرا (این دستو میگرفت با این دست روسرش میزد، یه دست تو دست عمه ، از رو زمین خاک برمیداشت هی نگاه میکرد، نیزه ها داره بالا پایین میره ،حتما اونجاست،عمه چشماشو میگرفت از لابه لای انگشتای عمه نگاه میکرد، وای زینب داره خودش میبینه ، داره میکشنش،رفت از لابه لای لشکر رد شد رسید بالا سر عمو، هی همه رو میزد کنار گفت برید کنار ، زیر بغل عمو رو گرفت گفت بریم،عمو دیگه جونی نداره اخه،بدن سنگین میشه وقتی به حس میشه، دید عمو نمیاد ، پیرهن عمو رو هی میکشید، یکه دیگه پیرهنو میکشید ،حسینه ) عمو من اومدم که یاورت بشم بی شمشیر اومدم جونم تا سپرت بشم خاکی شده موهات چرا خونی شده لبهات عمو الهی کوربشم کی زده نیزه به پهلوهات حسین حسین حسین @emame3vom (حسن لطفی یه مضمونی تو شعرش اورده اینی که دسته بچه رو میگیره جبرانِ یه عملیه که باباش انجام داد اینی که نذاشت بچه اش بره زیردست وپا جبران اونروزیه که مادر گفت حسنم زینبو نگه دار، کوچه شلوغه خواهرت نیاد زیردست وپا بمونه، زینبم اونجا از دست برادر رفت ،بچه های فاطمه زیردست وپا بودن ای وای آی رفقا بعضی روضه ها توضیح داره،بعضی حرفا تفسیر داره بعضیارو باید ببینی تو جامعه لمس کنی بعضی حرفا فقط یه کلمه ست یوسف به برادراش گفت من از شما گذشتم، گناهی انجام دادی ،شما نمیدونستید ، جاهل بودید، نفهمیدید، ولی فرمود یه موضوعی هست من تو دلم مونده، خوب با پیرهن منو تو چاه مینداختید، حالا این پیرهنو میخواستن ببرن بابا گریه نکنه اما اینا پیرهنو بردن جایزه بگیرن اون پیرهن به خون کبوتر آغشته شد این پیرهن هم خون سیدالشهداست هم خونِ عبدالله بن حسنِ تا لحظات اخر بغل عمو بود سادات ببخشن ، اسبهاهم که اومدن تو بغل عمو بود امام سجاد این دوتا بدنو اروم اروم ازهم جدا کرد) حسین حسین حسین آرام جانم حسین روح و روانم حسین آرام جانم حسین روح و روانم 👇👇