يا فاطمه از اشك ترا مي خواهيم بيمار تو هستيم و دوا مي خواهيم هر كس پي حاجتي رود بر در دوست ما از تو برات كربلا مي خواهيم سروده ي حبيب الله موحد  *** ديدار بقيع ز آرزويم نرود من فاطميم ز خلق وخويم نرود عمريست غلام در گه زهرايم  يا رب مددي كه آبرويم نرود سروده ي حبيب الله موحد  *** عمريست دلم گشته هلاكت زهرا دست من و آن دامن پاكت زهرا بنما كرمي كه بار ديگر اي گل صورت بنهم به روي خاكت زهرا سروده ي حبيب الله موحد  *** يا فاطمه از غصه كبابم كردي چون شمع تو قطره قطره آبم كردي يك شهر سلام بي جوابم كردند از چيست تو اين گونه جوابم كردي سروده ي حبيب الله موحد  *** يا رب به ميان شعله وآتش و دود بگرفته فلك ز دست من بود و نبود با ضرب لگد پهلوي يارم بشكست پوشيده دو ديده از جهان ياس كبود سروده ي حبيب الله موحد  *** يا رب ز فشار درب بي تاب شدم ا ز ضربت سيلي عدو خواب شدم هوش از سر من ربوده درد پهلو اما ز غريبي علي آب شدم سروده ي حبيب الله موحد  **