گُم شدم در دل بازار، مرا یاری کن باز هم از منِ درمانده طرفداری کن بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن معصیت مثل لجنزار فرو بُرد مرا تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن بنده ی نفس شدم بندگی ام یادم رفت بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن اختیاراً ز درِ خانه ی تو دور شدم پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند منِ غفلت زده را تشنه ی بیداری کن من غلامی ز غلامان امیر نجفم ای خدا رحم بر این نوکر درباری کن جان آقای غریبی که ندارد حرمی دل ویران مرا یک شبِ مِعماری کن گریه بر خون خدا ارثیه ی اجدادیست ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن روزه با روضه اگر باز شود..، می چسبد گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن زینب از خیمه ی بی کَس شده فریاد کشید: پا شو سقای حرم باز علمداری کن خواهری پرده نشین همسفر شمر شده آه! خوش غیرت این طایفه، تو کاری کن! @navaye_asheghaan