#مادر#پدر#ترحیم _خوانی#ترحیم#دکلمه#مجری
دفتر خاطرات
گاهی چقدر دل آدم تنگ میشه
دلتنگ دلتنگ
میشینی زل میزنی به یه نقطه
میری ومیری
میرسی به یه خاطره
میرسی به دیوار کاهگلی حیاط
به گوشه های ریخته شده کاهگل که گاهی تو ذهن بچه گونت اونا رو حیوون میدیدی یا شکل جغرافیایی یک شهر
میرسی به شیر زرد آب که با دستای کوچولوت باز میکنی
وااااای چقدر سفته
شلنگ رو بر میداری
جلوی فشار آب رو میگیری
و
می پاشی به سینه دیوار و بلند بلند میخونی
بارون میاد جر جر
پشت خونه هاجر
بعد بوی بهشت میاومد
بوی کاهگل آب خورده
دل دیوار خنک میشد
داغی آفتاب از تنش در می اومد
آجرهای کف حیاط نم بر میداشت
وقتی جارو میزدی خاک بلند نمیشد
باغچه کوچیک رو آب میدادی یه گل قرمز میکندی و پراشو میمالیدی به لبت که قرمز شه
با آجر های مثلثی لب باغچه بازی میکردی
میرفتی تا نوک کوه دوباره میاومدی پایین
ویک نگاه پشت پنجره اتاق
ومادر که برایت دست تکان میداد
و حالا
نگاهش؟
دستهایش؟,,,,,,,,,
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض#کانال_وگروه_تخصصی_نوای_ذاکرین#اشعار_مذهبی
🪷#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
↙️#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
ابرگروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9@Aaramesh42 خادم کانال
╚═══💫💎═╝