هدایت شده از امیرالمؤمنین در قرآن
۵۷ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم سلام به شما معلم عزیز. جلسه پنجاه و هفتم است که آیات فضیلت امیرالمؤمنین را تقدیم شما می‌کنم. در جلسه قبل بیان شد که پیامبر اکرم قبل از عزیمت به جنگ تبوک «حدیث منزلتِ» علی بن ابیطالب علیه السلام را‌ ، بیان فرمودند. جنگ تبوک در سال نهم هجرت اتفاق افتاد. به پیامبر اکرم خبر رسید که امپراطوری روم‌ ، آماده حمله به مسلمان‌ها شده است. چند تا چیز سبب شد که این جنگ‌ ، جنگ حساس و سختی بشود ؛ اول اینکه مسافت این جنگ طولانی بود‌ ، از مدینه تا تبوک ۶۱۰ کیلومتر راه است. دوم اینکه تابستان بود هوا به شدت گرم بود و زمان برداشت محصول بود‌ ، که خیلی از مسلمان‌ها دوست داشتند در مدینه بمانند و به کار کشاورزی بپردازند. سوم اینکه آن سال‌ ، سال خشکسالی بود و از لحاظ آذوقه مسلمان‌ها در سختی شدید بودند. چهارم اینکه پیامبر اکرم متوجه شده بودند تعدادی از منافقان نقشه کشیدند که وقتی پیامبر اکرم همراه با مسلمان‌ها از مدینه خارج می‌شوند و فاصله می‌گیرند در شهر مدینه کودتا کنند و حکومت اسلامی را از بین ببرند و خودشان حکومت را به دست بگیرند. پنجمین علت تعداد زیاد سپاه دشمن بود که ۳۰ هزار نفر بودند. و نکته آخر اینکه تبوک قلعه‌های بلند و محکمی داشت که حمله به آن قلعه‌ها را سخت می‌کرد مثل قلعه‌های خیبر که در سال هفتم هجرت مسلمان‌ها برای فتح آن خیلی سختی و زحمت کشیدند و حمله به قلعه برای آنها کار آسانی نبود. پیامبر عزیزمان صلی الله علیه و آله تصمیم گرفتند کسی را در مدینه به جای خودشان بنشانند که مدیر و مدبّر باشد و قدرت سیاسی و نظامی داشته باشد‌ ، منافقین از او حساب ببرند و جرأتِ کودتا نداشته باشند. به همین خاطر به علی بن ابیطالب علیه السلام که در تمام جنگ‌ها همراه پیامبر بود و علمدارِ سپاه اسلام هم بودند فرمودند : یا علی تو در شهر مدینه بمان و مدیریت شهر را انجام بده. منافقین وقتی دیدند که با وجود علی بن ابیطالب نقشه‌های آنها نقش بر آب می‌شود‌ ، در سطحِ شهر شایعه کردند که پیامبر اکرم ، علی بن ابیطالب علیهما السلام را دوست نداشته و از دست او خشمگین شده‌ ، به همین خاطر او را به جنگ همراه با خودش نبرده ! همان‌طور که پیامبر اکرم در جنگ «حَمراءُ الاسد» از دست تعدادی از مسلمان‌ها خشمگین شد و اجازه جنگ به آنها نداد. امیرالمؤمنین وقتی دیدند اوضاع سیاسی شهر این جوری آشفته شده به بیرون از شهر جایی که پیامبر اکرم حاضر بودند آمدند و فرمودند : یا رسول الله! مردم پشت سر من چنین حرفی را می‌زنند!. پیامبر اکرم در جواب ایشان فرمودند : «أمَا تَرْضَى أنْ تَكُونَ مِنِّی بمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَى اِلّا أنَّهُ لانَبیَّ بَعدی» ای علی آیا دوست نداری جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد؟! غیر از آنکه حضرت هارون پیامبر بود و تو پیامبر نیستی! یعنی همان‌گونه که وقتی حضرت موسی به کوه طور رفت و هارون جانشین او در شهر شد و تمام وظایف او را انجام می‌داد‌ ، وقتی من هم به جنگ تبوک می‌روم تو در شهر می‌مانی و تمام وظایف من را انجام می‌دهی. برای اینکه ریشه این شبهه خشکیده بشود پیامبر اکرم فرمودند : من تو را مانند یکی از جنگجویان جنگِ تبوک حساب می‌کنم و هر چقدر غنیمت نصیب ما بشود تو را هم در این غنائم شریک می‌کنم.