هدایت شده از سیدعلی
فقط می‌شد نگاه کرد. شعله‌ها ذره ذره علی را می‌سوختند و علی جلوی چشم‌های ما داشت جان می‌داد ولی جلوی دهانش را محکم گرفته بود. آتش کم کم سرد شد