ز تو ای زهر ممنونم که خود را کارگر کردی تو آخر بار من بستی و راهیی سفر کردی اگر آبی بر آن ریزند بنشانند آتش را چه آبی تو؟ که در جان من ایجاد شرر کردی نه امیدی به ماندن دارم و نی زندگی خواهم اثر از این دو دیگر نیست تا در من اثر کردی زمین را چاک دادی بس که مهلک بودی و کاری تو که این با زمین کردی چه کار با جگر کردی سراپای وجودم درد بود و کس به درمانم نمیکوشید ز تو شرمنده ام ای دل ز بس با صبر سر کردی جگر پاشیده شد از هم ولی غم از دلم بردی که عمری راحتم از خوردن خون جگر کردی به رخ گرد یتیمی و به سر خاک عزا طفلم چرا این جوجه را در کودکی بی‏بال و پر کردی دگر چشمم نمی‏افتد به روی قاتل زهرا پسر را کُشتی و دنبال مادر رهسپر کردی 🏴