. 🍂حرفها دارم برای بندگانی کـه این روزها احوالشان زیادی مزه ی شب می دهد ... خسته از بازی روزگار ، خسته از رفتن ها و نرسیدن ها ، خسته از دردِ دلهـای بغض آلود ، خسته از گریه ی پـس خنده ، خسته از بــغض های لِـه شده در تاریکی شب ... خسته از چراغ قرمــز خیابان های دلـت کـه ختم بـه بـغـض می‌شوند . 🍂مـن ایـن پیلـه ی تنهـایی تـودرتـوی خودی ات را میدانـم ، مـن ایـن گریـه هـا ، بغض ها ، صبوری هـای یواشکـی ، انتظار کشیدن ها ، بیقراری هـا ، حوصلـه هـای از سررفتـه را می‌دانم . راه دور و درازی در پـیش اسـت برای زنده ماندن ، برای ادامـه دادن . 🌿مـن اما امیـد دارم برای فرداهـای روشن ... همیـن نزدیکی ســت ، صـدایش کـن ، ببیــن صدای می آیـد ... مـن مطمئنـم خدا سـت خدا همین جـاست . . . صـدایـش کـن، بخوانش با .