🔻فهم اجتماعی از حاصل انتخابات: واقعیّات اجتماعی در برابر حدسیّات نخبگانی ✍ دکتر مهدی جمشیدی [یکم]. دربارۀ پزشکیان. همچنان که پیش‌بینی می‌شد، تمام جریان اصلاحات و اعتدال به حمایت از او پرداختند و از مصرفِ هیچ امکان و بضاعتی فروگذار نکردند، اما نتوانستند «موج اجتماعیِ عظیم» ایجاد کنند و تجربۀ انتخاب خاتمی و روحانی را تکرار نمایند. حتی حمایت «خاتمی» و «ظریف» نیز نتواست به او کمک تعیین‌کننده‌ای نماید و ورق را به نفع پزشکیان برگرداند. این بدان معنی است که بدنۀ اجتماعیِ این جریان، هم دچار «ریزش» و «گسست» و «جدایی» شده، و هم دچار «سرخوردگی» و «انفعال» و «حاشیه‌گزینی». اینان، تمام اهرم‌‌های تحریکی و استعدادهای انگیزشی خود را به کار گرفتند اما از «بسیج اجتماعیِ بزرگ»، عاجز ماندند. در ساعات پایانیِ رأی‌گیری، شاخۀ جنگ روانیِ اصلاحات به کار افتاد و گفتند اگر در انتخابات مشارکت نکنید، جلیلی به قدرت خواهد رسید و کار شما را خواهد ساخت، اما این حربه و خدعه نیز مؤثّر نیفتاد و تغییر چشمگیری ایجاد نکرد. پزشکیان، همۀ «توانمندی‌های ساختارشکنانه» و «قابلیت‌های هنجارستیزانۀ» خود را در دور اوّل، مصرف کرده و برای دور دوّم، سخن و عمل تازه‌ای ندارد که بتواند با تکیه بر آن، «تغییر بزرگ» ایجاد کند. روشن شد که «هراس‌افکنی» عدّه‌ای نسبت به پزشکیان، تحلیل واقعی نبوده و بیشتر برای صحنه‌سازیِ معطوف به نامزدِ مطلوب‌شان بوده است. بااین‌حال، هرگز نباید از شگردها و حیله‌های اصلاحات در دور دوّم، غفلت کرد. ما در «لبۀ مرز» قرار داریم و چه‌بسا با بی‌تدبیری، سرنوشت انتخابات را به این رقیب خطرناک واگذار کنیم. [دوّم]. دربارۀ قالیباف. نوشته بودم که «شیب اجتماعی» در میان انقلابی‌ها و تودۀ مردم، همراه او نیست و تجربۀ انتخابات مجلس نشان داده که وارد دورۀ «افول سیاسی»‌اش شده و دیگر هیچ امکانی برای احیای خویش ندارد. او از نظر سیاسی، تمام‌شده و غیرقابل‌سرمایه‌گذاری است و حتی در انتخابات مجلس نیز این ناتوانی و عجز، ظهور یافت، چه رسد به ریاست‌جمهوری که عرصۀ انتخاباتیِ بسیار دشوارتری است. خطای او، خطای مشاورانش بود و او هرچه می‌کِشد، از نظرات وارونه و معوج اینان است. شخصیّت سیاسی‌اش را مچاله و منهدم کردند و اینک باید نتیجۀ راهبردپردازی‌های غلطِ خود را به نظاره بنشینند. هم «حضور» قالیباف در انتخابات ریاست‌جمهوری، خطا بود و جبهۀ انقلاب را دچار تردید و فرصت‌سوزی کرد، و هم «کناره‌نگرفتن» وی، او را از نظر اخلاقی و انقلابی بر موضع اتهام و مؤاخذه نشانید. برخلاف بازنمایی‌های شاخۀ رسانه‌ای قالیباف، او در میان «خاکستری‌ها»، اقبال بسیار اندکی دارد و عمدۀ سبدِ رأی او، بخشی از «انقلابی‌ها» بودند، اما تصریح به این واقعیّت، تمایز میان او و جلیلی را بی‌معنی می‌کرد؛ چون حضور قالیباف و ترجیح او، همیشه به این امر استناد داشته می‌شد که وی قادر است رأی خاکستری‌ها را به سبد خویش بریزد. اینک به عیان و در بُعد ملّی دیدیم که چنین نشد. فراتر از این، حتی هواداریِ آنچنانیِ اصحاب منبر و مداحی و خرج‌کردن از سرمایه‌های فراانتخاباتی و فراجناحیِ جبهۀ انقلاب نیز نتوانست گره از کار فروبستۀ او بگشاید، بلکه اینک با شگفتی باید «نهِ انتخاباتیِ» بخش عمدۀ بدنۀ جبهۀ انقلاب را به همۀ این شهرگان دینی و اخلاقی و نظامی و ... را مشاهده کنیم. «انتخاب بدنه»، همان «انتخاب رأس» نبود و در اینجاست که شکاف میان لایۀ نخبگانی این بخش از جبهۀ انقلاب با بدنه و کف مشخص شد. [سوّم]. دربارۀ جلیلی. هیچ‌کس مانند او نمی‌توانست در این انتخابات، رأی‌ساز و کارساز باشد و جبهۀ انقلاب را همسو و هم‌داستان نماید. او یک «سیاست‌مدار سفید» است و با «برنامه» و «عمل» به میدان آمده است و سنجیده سخن می‌گوید و حکیمانه، میدان را می‌شناسد. از این گذشته، ما در «دورۀ پسارئیسی» قرار داریم و خواه‌ناخواه، «منطقِ انتخاب‌کردن» در جامعه، تا حد زیادی، متأثّر از کارنامه و خُلقیّات رئیسی است. جامعه، زیر سایۀ اوصاف و حال‌وهوای رئیسی، انتخاب می‌کند و نه مستقل از آن. ازاین‌رو، به عرصه می‌نگرد و «شبیه‌ترین» گزینه به رئیسی را برمی‌گزیند. روشن است که از نطر عقل اجتماعی، آنکه می‌تواند «امتداد» و «دنبالۀ» رئیسی باشد، جلیلی است و نه قالیباف. کسانی‌که تحلیلی غیر از این داشتند، در فضای سیاسیِ پیشارئیسی می‌اندیشند و به این نقطۀ عطف، اعتنا نمی‌کردند. حسِ جامعه، دست‌کم در بخش انقلابی و تودۀ محتاج عدالت، کسی همچون جلیلی را می‌طلبد و انتخاب او، یک انتخاب «طبیعی» و «اقتضایی» است. اینک جلیلی، یک آزمون دشوار در پیشِ رو دارد؛ او باید با تمامیّتِ جریان اعتدال و اصلاحات روبرو بشود و آنها را درهم‌بشکند. کار ساده‌ای نیست؛ به خصوص از این جهت که شاخۀ عملیات روانیِ اصلاحات‌، دست به کار خواهد شد و هرچه در آستین دارد را رو خواهد کرد. نداءالاسلام