از بد روزگار ، امروز گذرم افتاد به بازار تهران عصر ۲۹ رمضان المبارک۱۴۴۵ سالها اینطرف ها نیامده بودم با ناباوری دیدم خانم های بی حجاب، روی نیمکت های وسط خیابانِ سنگفرش شده ی ۱۵ خرداد نشسته اند و ۳ ساعت مانده به افطار ، ساندویچ گاز میزنند. مغازه های غذا فروشی باز بودند و آزادانه غذا میفروختند. نه آدم غیرت مندی بود که تذکر بدهد، نه پلیسی که دل بسوزاند ، نه مغازه داری که از مال دنیا ، بخاطر ماه خدا بگذرد. رمضان را ضایع کردند. بخصوص امسال که بخاطر تعطیلات سال نو، به هر رستورانی که میخواست باز کند ، مجوز  دادند. یک عده نزده میرقصیدند، حالا که مجوز هم از مقامات بالا رسید، نور علی نور شد. ما که بچه بودیم، یادم هست ماههای رمضان که میشد، رستورانها مشغول بازسازی و خانه تکانی میشدند. در و دیوارشان را رنگ میکردند. دل و روده ی آشپزخانه و سالن غذا خوری را میریختند بیرون و همه چیز را تمیز و نونوار میکردند ، اما الان دیده ام برخی از آنها با وقاحت تمام ، تبلیغ میکنند برای منوی نهار ویژه ماه مبارک!   رمضان خیلی حرمت داشت. خیلی ها بودند که اهل نماز هم نبودند، اما روزه میگرفتند و رمضان برایشان اهمیت داشت. برای مردم مهم بود که مسافرت نروند و بنشینند در خانه تا روزه هایشان خراب نشود. حرام شرعی نبود، اما اخلاقاً مسافرت برایشان حرام بود. کفران نعمت رمضان بود. یک رمضان خورد به عید نوروز، گویی نصف دین مردم به باد رفت و روزه خواری علنی شد. کافی است یک محرم هم بخورد به این نوروز باستانی، تا آن نصف دیگر هم بشود ماستمالی. من معمولا بی حجابی و روزه خوای را که در خیابان میبینم، تذکر میدهم. اما امروز در بازار،  اینقدر زیاد بودند و گسترده که دیدم من یک تن ضعیفم و یک کاروان اسیر اسیران انبان شکم بعضی جاهای شهر گویی سقوط کرده، سقوط فرهنگی پاوه که داشت سقوط میکرد، یک چمرانی بود که برود وسط میدان بایستد و شهر را نجات دهد خرمشهر هم یک جهان آرا داشت که کوچه به کوچه برایش بجنگد اما پایتخت، سردار ندارد‌. کسی که افراد پای کار را جمع کند و شهر را از سقوط فرهنگی نجات دهد. کسی مثل حسن باقری که نقشه ی این جنگ را در بیاورد و برای هر خاکریزی، نیروی مناسب را به کار بگیرد. پسرم که اخلاق مرا میشناسد ، استرس گرفته بود که نکند من با این بی دین ها درگیر شوم. میگفت بابا! تو رو خدا بیا برویم. به اینها تذکر نده. ما را میزنند... درد دل زیاد است. آنقدر زیاد که دهها صفحه در باره اش میتوانم بنویسم. تقصیر خودمان هم هست. یک معضل مهم این است که اقتصاد برایمان خیلی مهم تر از فرهنگ و دینداری شده است. هر شب ، بلا استثناء ، بعد اخبار ، میز اقتصاد داریم و در باره ی تمام جزئیات ریز اقتصادی کشور صحبت میکنیم. اینقدر زیاد که دیگر پیرزن های خانه نشین هم، کارشناس قیمت میعانات گازی و بورس کالا و عضویت در بریکس و پیمان شانگهای شده اند.  اما ماهی یکبار هم نمیبینیم که چهارتا آدم دین شناس و جامعه شناس و مسئول ، بنشینند برای مردم صحبت کنند که چه بلایی دارد سر فرهنگ و دین و نسل آینده این سرزمین می آید.  الان ده دوازده سال است که سرفصل اهداف سالیانه ما شده است، تولید و اقتصاد مقاومتی و اشتغال و جهش و رونق و مانع زدایی و پشتیبانی و مردمی سازی و بقیه چیزهای این اقتصاد وامانده ، اما از تعیین اهداف فرهنگی و دینی خبری نیست. نه اینکه اقتصاد مهم نباشد، مهم است ، اما نه اینکه بشود تمام فکر و ذکرمان و خدا را بگذاریم در اولویت های بعدی. نتیجه اش این میشود که روی کاغذ و آمار ، اقتصاد کشور روبه پیشرف است، اما به اذعان خود مسئولین، مردم آنرا سر سفره ی خودشان حس نمیکنند. وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا گویی هرچه بیشتر میخواهیم این اقتصاد لامصب را درست کنیم و آنرا در سرفصل اهداف خود قرار میدهیم، ذکر و یاد خدا در جامعه کمرنگ میشود و اقتصاد هم نمیشود ، آنچه که باید بشود. پیشنهاد میکنم ، یکسال را کاملاً غیر اقتصادی و با صبغه ی الهی و دینی نام گذاری کنیم، شاید خدا همینطوری اتفاقی ، دستی به سر و گوش اقتصاد مریضمان کشید و وضع بهتر از آن چیزی شد که انتظارش را داشتیم. عید فطر آنهایی که یکماه به خاطر خدا،جلوی شکمشان را گرفتند ، مبارک مزه صبحانه ی عید فطر را ، کسی درک میکند که یکماه با دهان کف کرده از خواب بعد سحری بلند شده است. میم.الف.نون 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi