✅هشام بن عبدالملک در زمان حکومت خود، به حاکم مدینه دستور داد امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام جعفر صادق(ع) را تحت الحفظ روانه شام کند.
امام باقر(ع) ناگزیر همراه فرزند ارجمند خود مدینه را ترک کردند و وارد دمشق شدند.
هشام براى اینکه عظمت ظاهرى خود را به رخ ایشان بکشد، و ضمنا به خیال خود از مقام آن حضرت(ع) بکاهد، سه روز اجازه ملاقات نداد!
شاید هم در این سه روز در این فکر بود که چگونه با امام(ع) روبرو شود و چه طرحى بریزد که از موقعیت و مقام امام(ع) در انظار مردم کاسته شود؟!
البته اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخندانان بود امکان داشت دانشمندان برجسته را دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشکیل بدهد؛ ولى از آنجا که دربار خلافت اغلب زمامداران اموى و از آن جمله هشام از وجود چنین دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستان سرایان و مدیحه گویان جاى رجال علم را گرفته بودند، هشام به فکر تشکیل چنین مجلسى نیفتاد، زیرا به خوبى مى دانست اگر از راه مبارزه و مناظره علمى وارد شود هیچ یک از درباریان او از عهده مناظره با امام باقر(ع) بر نخواهند آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگرى وارد شود که به نظرش پیروزى او مسلم بود.
بدین ترتیب هشام تصمیم گرفت یک مسابقه تیراندازى ترتیب دهد و امام(ع) را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطه شکست در مسابقه، امام(ع) در نظر مردم کوچک جلوه کند!
امام صادق(ع) می فرماید :
📋《فَدَخَلْنَا وَ إِذَا قَدْ قَعَدَ عَلَى سَرِيرِ اَلْمُلْكِ وَ جُنْدُهُ وَ خَاصَّتُهُ وُقُوفٌ عَلَى أَرْجُلِهِمْ سِمَاطَانِ مُتَسَلِّحَانِ وَ قَدْ نُصِبَ اَلْبُرْجَاسُ حِذَاهُ وَ أَشْيَاخُ قَوْمِهِ يَرْمُونَ》
♦️پس با پدرم داخل کاخ هشام شدیم، در حالی که هشام بر تخت پادشاهی خود نشسته بود و سرباران و شخصيتهاى دربار او نیز همه، سر تا پا غرق در سلاح، در دو طرف هشام ايستاده بودند و در حالی که سیبلی قرار داده بودند، بزرگان بنى اميه مشغول مسابقه تيراندازى بودند.
امام باقر(ع) وارد مجلس شد و اندکى نشست.
ناگهان هشام رو به امام(ع) کرد و چنین گفت :
📋《يَا مُحَمَّدُ(ص)! اِرْمِ مَعَ أَشْيَاخِ قَوْمِكَ اَلْغَرَضَ》
♦️ای محمد(ص)! با بزرگان خويشاوند خود تيراندازى كن!
حضرت(ع) فرمود :
📋《إِنِّي قَدْ كَبِرْتُ عَنِ اَلرَّمْيِ فَهَلْ رَأَيْتَ أَنْ تُعْفِيَنِي》
♦️من پير شدهام و موقع تير اندازی ام گذشته و مرا معاف دار.
هشام که خیال مى کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر(ع) را در دو قدمى شکست قرار داده است، اصرار و پافشارى کرد و گفت :
📋《وَ حَقِّ مَنْ أَعَزَّنَا بِدِينِهِ وَ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) لاَ أُعْفِيكَ》
♦️قسم به حق خدائى كه ما را به دين خود و به پيامبرش امتياز بخشيده است، ممكن نيست.
هشام در اين هنگام به یکی از شخصيتهاى بنى اميه اشاره نمود و دستور داد که تیر و کمان خود را به آن حضرت(ع) بدهند.
📋《فَتَنَاوَلَ أَبِي عِنْدَ ذَلِكَ قَوْسَ اَلشَّيْخِ ثُمَّ تَنَاوَلَ مِنْهُ سَهْماً فَوَضَعَهُ فِي كَبِدِ اَلْقَوْسِ ثُمَّ اِنْتَزَعَ وَ رَمَى وَسَطَ اَلْغَرَضِ فَنَصَبَهُ فِيهِ ثُمَّ رَمَى فِيهِ اَلثَّانِيَةَ فَشَقَّ فُوَاقَ سَهْمِهِ إِلَى نَصْلِهِ ثُمَّ تَابَعَ اَلرَّمْيَ حَتَّى شَقَّ تِسْعَةَ》
♦️پدرم بعد از اين اجبار، تیر و كمان را از هشام گرفت و تیرى در چله کمان نهاد و نشانه گیرى کرد و تیر را درست به قلب هدف زد!
آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت!
تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب تا نُه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیر قبلى خورد!
این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇