دچار تحولی شگرف شده اند که تعجب همگنان را برانگیخته است ،افرادی چون ناصرخسرو قبادیانی که ابتدا از مداحان شاهان به شمار می رفت و از چهل سالگی با خوابی که دید دچار تحولی عظیم شد و به توصیه ی آن فردی که در خواب دید:"جوینده یابنده است"در پی سفر هفت ساله ی خودبه خلفای فاطمی مصر پناه بردو به عنوان حجت سرزمین خراسان چهارمین بطن از بطون هفتگانه ی مذهب اسماعیلیه به تبلیغ این مذهب مامورشد، گرچه کمی راه را به اشتباه رفت ؛اما به هرحال در ردیف تحول یافتگان جای دارد ویا سنایی غزنوی از شاعران برجسته ی دربار غزنویان که با عبارت آن دیوانه ی لایخوار دست از آن همه جلال وجبروت و مکنت برداشت واز مدح شاهان دست کشید و شد اولین فردی که عرفان را وارد شعر نمود وبه گفته ی حضرت مولوی: عطار روح بود و سنایی دوچشم او/ ماازپی سنایی وعطار آمدیم دو چشم او استعاره ایست به اصطلاحات عرفان، چون در جای دیگر هم می گوید :خام بدم پخته شدم ،سوختم که خامی مراحل شعر عرفانی سنایی است وپختگی شعر عطار است و سوختگی هم که پس از گذشت قرنها همچنان بوی این سوختگی در مثنوی وخاصه غزلیات  به مشام شیفتگان می رسد و ،عطار هم از جمله شاعران متحول شده است که داستانش با آن درویش وآسان دل بریدن از این عجوزه ی هزار دامادزبانزد است ونیزخود جناب مولوی زندگی قبل آشنایی با شمس که مرجع تقلید است و مولاناست،دارای حرمت بسیار،و بعد از آشنایی با شمس خودش در رباعی ۱۸۹۰ می گوید: "زاهد بودم ترانه گویم کردی سر فتنهٔ بزم و باده‌جویم کردی سجاده‌نشین با وقاری بودم بازیچهٔ کودکان کویم کردی" پس تحول جاری وساریست در پهنه ی هنر وادب این سرزمین اهورایی،بی شک کامران آوینی قبل انقلاب نیز  همین مراحل را طی کرد که به مرتضای جنگ وهمان راوی هشت ساله ی روایت فاتحان جاودانه تبدیل شد. شهید سید مرتضی آوینی برای ما مردم ایران همان سید اهل قلم است و حتی کامران بودنش ،هیپی بودن روزهای نوجوانی و عشق غزاله ی علیزاده در روزگار دانشجویی اش، این سید اهل قلم بودنش را برایمان دلچسب تر می کند . چرا که او هفت خوان عشق را به خوبی پشت سر نهاده و هیچ یک از جاذبه های مکتب هیپیسم و نرد عشق باختن با غزاله ی داستان ایران نتوانسته سدی جلوی تغییر نگرش او شود و به یکباره دست از همه ی آن جاذبه های ریش پروفسوری ،کراوات ،ژست روشنفکری میشوید وآن اورکت خاکی جبهه را به تن می کندو می شود راوی روایت فتح هشت سال دفاع مقدس ما. امروز یکی از دانشجویان پرسید ،این تحول قابل هضم نیست که اگر بود خانواده شهید آوینی در برابر مستندآقامرتضی که از زندگی وی پخش شد و به رابطه اش با خانم علیزاده پرداخت موضع نمی گرفتند ،در پاسخ وی گفتم :حتی موضع گرفتن در برابراین مستنداز سوی همسر وداماد شهید آوینی کاملا درست است چون رابطه ی غزاله با آن سیستم تفکر رهایی که نسبت به ازدواج داشت با تفکر سنتی شهید آوینی در همان زمان قبل انقلاب هم تطابق نداشت و علت به فرجام نرسیدن این رابطه همان تفاوت سبک زندگی این دو هنرمند بزرگ میهنمان بود ،غزاله علیزاده به عنوان نویسنده ای بزرگ که اثر ارزشمند خانه ادریسی های او گویای نگاه وی به زندگی بیانگر همین تفاوت نگاه است ،حتی نحوه ی مرگ این دو ،غزاله که از سرطان رنج میبرد ،درد را تحمل نکرده یک صبح بهاری خودرا در کنار درختی در روستای جواهر ده مازندران به دار می آویزد جسد معلقش بر بالای درخت به رهایی می رسد(سوای از نظر خانم دانشور که مرگ وی را قتل می خوانداما یادداشتی که برای دکتر براهنی و هوشنگ گلشیری نهاده خودرا خسته قلمداد کرده که دیگر نمی تواند تاریکی تنهایی را تاب بیاورد که روحش تشنه ی آفتاب است)و اما شهید آوینی بعد از جنگ هم همچنان روحش در جبهه به ودیعت مانده است ،آن قدر می رود تا باترکش یک مین به جامانده از عهد جبهه به یاران شهیدش می پیوندد و زمانی که سخت مجروح است و دمدمه های پروازش فرا رسیده ،به او می گویند زنده ای ؟ پاسخ می دهد: هنوز نه !! که شهادت را عین حیات می بیند و زندگی ! تمامی این حرف وحدیث ها چیزی از ارزش بی شمار این مرد بزرگ که آثار ارزشمندی چون "خان گِزیده ها،روایت فتح ،«حقیقت» ،«نامه‌ای به یک دوست قدیمی" «فتح خون» ،«فردایی دیگر» ، جلد نخست «آینه جادو»  کتاب «هر آنکه جز خود» «تماشاگه راز»، «با من سخن بگو دوکوهه»، «مرکز آسمان»، «شهری در آسمان»، «شرق بهشت»، «عالَم هیچکاک»، «نقاشی برای نقاشی»، «امام و حیات باطنی انسان»، «سفر به سرزمین نور»، «هفت قصه از بلوچستان»را به یادگار نهاد،کم نمی کند ،بلکه از او اسطوره ای میسازد که باید در برابرش حرمت نهاد واو را بیش از بیش قدرنهاد. روح هردو هنرمند زمانه ی ما خانم غزاله(فاطمه یا منیرالسادات) علیزاده وسید مرتضی(کامران) آوینی تاهمیشه مینوی باد‌. ✍️ زهرا اسدی جرجافکی ،روزنامه نگار و مدیر رسانه 📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇 https://rubika.ir/p_Nedayezarand402