آخرین مأموریت: سلیمانیزاسیون! (یادداشت روز)
رازآلودگی کار جهان، اسباب تربیت در مسیر توحید است. وگرنه موسی کلیمالله، مأمور سفری دور و دراز در طلب جناب خضر نمیشد و در آغاز و انجام این ملاقات نمیشنید «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا و َكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا». دنیا پر از حیرت و حسرتهاست که اگر درست دیده شود، سرمایه تنبّه و تربیت است. معمای «قاسم سلیمانی»، یکی از دلایل حیرت و حسرت - برای دوست و دشمن- است.
انسان از مرگ و درد و رنج گریزان است و همین ترس، ابزار دست قدرتها بوده است. اما عاقله مردی را که تدابیرش، پشت ابرقدرتها را به لرزه درآورده و در عین حال میگوید «بهدنبال قاتلم میگردم، چقدر مشتاق دیدارش هستم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند»، چگونه میتوان ترساند؟ کدام فرماندهای در دنیا مانند او به میان رزمندگان در خط مقدم نبرد جنگ رفته و مانند یک عاشق بیقرار گفته است «سختترین روزهای عمر من در کربلای پنج و در کانال ماهی گذشت؛ تنگِ تنگ و پر از جنازه. سر را نمیشد بالا آورد... آن روزها گذشت و تمام شد. اگر از من بپرسند بهترین روز عمرت کِی بوده، میگویم آن روزی که در کانال ماهی بودم... این روزها مثل همان روزهاست، استفاده کنید».
ما چه میدانیم «سرلشکر»، دنیا را چگونه میدید که خود را «سرباز» میخواند؟ «سرباز، قاسم سلیمانی»، هنوز پر از رمز و راز، و معمایی سربسته است. اهل دقت میپرسند اگر گستره تغییراتی که در منطقه بلکه دنیا پدید آمد، حاصل تکاپوی مرد شجاع و مدبّری است که خود را «سرباز» میداند، کدام تغییرات هنوز انجام نشده، به دست لشکر آخرالزمانی «فرمانده»، پدید خواهد آمد؟! کدام رزمنده را میشناسید که بدون تجهیزات نظامی لازم و با لباس غیرنظامی، به قلب منطقهای محاصره شده توسط وحشیترین گروهها زده باشد؟ کدام رزمنده را در دنیا سراغ دارید که چهل سال جنگیده باشد و حالا سر پیری، مهیبترین جنگها («جنگ سوم جهانی» به تعبیر
هنری کیسینجر و موشه یعلون) را اینگونه تحقیر کند؟
اگر او را ترور کردند تا از مخمصه رها شوند، چرا یک روز بعد از جنایت، سناتور آمریکایی گفت «ژنرال سلیمانی بهعنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناکتر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده؟». سلیمانی، دشمنان خود را به تسخیر درآورده بود. چنانکه همرزمانش گفتهاند، از شهادت خود آگاه بود، و با این یقین، دشمنان غدّار را وادار به بازی در زمین حق کرد. هنگامی که طواغیت عالم، دستور ترور میهمان رسمی دولت عراق را دادند، تازه، آغاز رازگشایی از حاج قاسم بود. او بدون شهادتی آن چنان، نمیتوانست آخرین مأموریتهایش را عملیاتی کند. او با شهادتش، جادوی برجامی آمریکا و غرب را به هم ریخت و ورق را برگرداند. و آن شهادتی بود که هزاران نخبه را در تراز عقلانیت انقلابی، به تکاپو درآورد.
سرشار بودن از ایمان و امید و اراده در دشوارترین مصافها و محاصره ها، بزرگترین آورده حاج قاسم برای ما و دیگر ملت هاست. او مرد تغییرات معجزهآسا در میادینی است که تغییرناپذیر بهنظر میرسیدند. هیبت فاتحان جنگ جهانی کجا، و مغلوب شدن در «جنگ جهانی چهارم» ادعاییشان کجا؟ منطقه چنان در قبضهشان بود که نام آن را بر حسب موقعیت خود،
Middle East گذاشتند و حالا هم از تغییر نقشه منطقه سخن میگفتند. اما سلیمانی و همرزمانش در نبردی نابرابر، تمام آن نقشه را به هم ریختند و با زدن داغ شکست بر پیشانی آمریکا و اسرائیل، بر حقانیت این آیه شریفه شهادت دادند: «إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».
کبک آمریکاییها در بحبوحه توافق برجام چنان خروس میخواند که روزنامه نیویورکتایمز به قلم توماس فریدمن نوشت: «توافق پیشرو با ایران به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد و تا بروز دگرگونیها در ایران زمان میخرد». اوباما هم 21 دی 95 در شیکاگو گفت: «اگر 8 سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلند پروازانه است، اما با توافق توانستیم». این روند بنا بود با برجام دو و سه، طومار اقتدار ایران را در هم بپیچد؛ همان که سردار سلیمانی صراحتا دربارهاش هشدار داد؛ و فراتر از هشدار، با جان گرامی خویش، راه شبیخون بزرگ را بست. پس از شهادت سردار بود که تدریجا، توقف تعهدات یکطرفه آغاز شد و پیشرفت، به برنامه هستهای، موشکی و ماهوارهای بازگشت.
کاری که سلیمانی با آمریکا کرد، بیش از اینهاست. وبسایت الجزیره اواخر تیر 94، به قلم یکی از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی (حمید- د) تصریح کرد