#روایت_مادریاری
#خانم_آ
#قسمت_اول
سلام شبتون بخیر
من مسوول مادریار خ طیب بودم ولی با توجه به دوری مسیر و اینکه محل خودمون هم مادریار نداشت جدا شدیم و گروه مجزا برای محله اتابک تشکیل دادیم.
خودم الان ۳روزه فرزند چهارمم به دنیا اومده و یه دختر کلاس اولی یه پسر کلاس دومی و یه پسر ۴ساله دارم.
قبل از این لزوم مسئله مادریار رو به این خوبی درک نکرده بودم.
خداروشکر مادرم ده روز رو پیشم هستن.
البته همینم من واقعا شرمنده هستم و هی سعی میکنم تا جایی که میشه خودم کاری کنم یا از بچه ها بخوام.ولی واقعا هم باید بیمار داری کنن هم نگهداری از نوزاد هم خانه داری هم مهمان داری هم به امورات بچه های دیگه برسن.
🤱
مادریار اینجاست 🤱