بچه‌های کوچیک به‌همراه پسرم وسط حیاط مسجد مشغول دوچرخه‌سواری بودند. دختر ۳ ماه هم توی کالسکه خوابیده بود ... امروز سومین هفته‌ای بود که بازارچه فروش به نیت امام زمان عج و سه شنبه های مهدوی، در حیاط مسجد شهرکمان برگزار می کردیم. قرار بود سود وسایلی را که می فروشیم برای جبهه مقاومت هزینه کنیم. باداشتن دوتا بچه کوچیک ۴ساله و ۳ ماه، توی پخت آش نمی‌تونستم کمکی کنم اما در فروش چرا. منم می‌تونستم کنارشون قدمی برای جبهه مقاومت بردارم. سر ساعت سه بعدازظهر تو مسجد بودم. بدوبدو تمیز فروشمون هماهنگ کرده‌ام. با کمک دوستان چفیه روی میزمون انداختم. پرچم لبنان وصل کردم. گوشی مو به بلندگوی مسجد وصل کردم و صدای زیارت آل یاسین که توی فضای مسجد پخش میشد. ظرف‌های آش روی چفیه‌هایی که نماد مقاومت،  پایداری، ایستادگی  بود، گذاشتم. پرچم لبنان که نشون می‌داد ما به یادشون هستیم. بچه‌های کوچیک به‌همراه پسرم وسط حیاط مسجد مشغول دوچرخه‌سواری بودند. دختر ۳ ماه هم توی کالسکه خوابیده بود. من و بقیه دوستام مشغول فروش آش بودیم. برای من بهترین لحظه بود. چون من با وجود دوتا بچه تونسته بودم درجهت تغییر شرایط کنونی لبنان و غزه قدمی بردارم و حرفی برای گفتن داشته باشم. بچه ها مانع فعالیت جهادی ما نیستند بلکه همراه ما هستند و مسجد مکانی برای رشد بچه هامون هست. 🆔 آشپزخانه مقاومت