#خرده_روایت
#سیدالشهدای_خدمت
💠روایتهای یک سفرِ بی آغاز
🔹 خرده روایت اول
🖋 انگار همین دیروز بود که خودت را رساندی به سیل بلوچستان.
منتظرت بودیم سید!
قرار بود مثل سیدعلی رهبر عزیزمان میزبانت باشیم، اینجا برای تو هم بشود استان خاطرهها، ولی نشد.
برای مردمی که خوی میزبانی و میاری دارند سخت تمام شد که مهمانشان نرسید.
دلمان خوش است که میزبان بهتری داری و شب عید عیدیات را از ایشان گرفتهای.
🔸خرده روایت دوم
🖋 چشم به راهت بودیم سید!
قرار بود بیایی سیستان و بلوچستان، نمیدانم چطور شد سر از ورزقان درآوردی!
تدارک دیده بودیم، طراحی کردیم و تولید. جشن همت و شکرانه خدمت را به میمنت حضورت تدارک دیده بودیم تا به این بهانه مردم دورت جمع شوند و حماسه خلق شود اما گویا شَبح محرومیت دست بردار سیستان و بلوچستان نیست.
🔹 خرده روایت سوم
🖋 باز هم قراری که نصیب نشد!
ایرانشهر که شُهره به میار ولایت است منتظرت بود. قرار بود برای افتتاح بیمارستان مادر و کودک بیایی. چه فکرها میکردیم. سناریو چیدیم به خانه آقا هم سری بزنی و روایت کنی که چطور خودت را سال 57 در ایام حضور سیدعلی به ایرانشهر رساندی! سناریو چیده بودیم که تشریح کنی جزئیات دیدارت با آقا را در ایرانشهر و اینکه از کجا آمدی و چگونه از چنگ خصم گریختی. امروز که خبر شهادتت قطعی شد جالب بود برایم که چگونه از مرگ در بستر گریختی و در آغوش شهادت آرام گرفتی!
.
مصطفی سیاسر
سیستان و بلوچستان/زاهدان