یک روایت کلاس دکتر خیری رو به اتمام بود و من شادمان از اینکه دارد بحث به اتمام می رسد ،بحث آزادی از دیدگاه هگل ...بیرون می زنم ،هوای اویل پاییز قم ،بهاری است .و فقط در این ایام است و چند روز ابتدای بهار که می شود در قم تنفس کرد .باران کم کم به گونه هایم میخورد و فضا رمانتیک می شود .دوست دارم سریع تر بروم ولی این هوای مشتی نمی گذارد.می روم سینما و فیلم بچه زرنگ را می بینم ،یک ربع دیر می رسم و نمی فهمم از کجا ببر مازندران وارد قصه می شود اما هرچه هست قصه جلو می رود ،ابهامات ام هی کم و کم می شود و نارضایتی ام از اینکه می خواهند یک بچه قهرمان را غربی نشان دهند به کل از بین می رود .پایان بندی عالی و چفت و بست قصه با المان ها و شمایل دینی و ملی ...عالی بود ،عالی ..دم هادی محمدیان گرم و کانون پرورش فکری جناب گئورک ویلهلم فردریش هگل کجایی ببینی که هنر نمرده است و دین هم نمرده است .و شما گفته اید مرده اند.بیا و ببین هادی محمدیان عجب فیلمی ساخته ،هنر و دین را ترکیب کرده است .جناب هگل شما خوب تشخیص داده ای که انسان مدرن خشنود نیست ،و دغدغه اصلی ات هم آزادی است .اما حقیقتش این است ،انسانی که پایش در سنت است و در سنت گیر کرده آزاد است ...من از آن روز که در بند تو ام آزادم ...و انسانی که درگیر امیال است و همچون دستمال کاغذی مدرنیته ،با فشن و مد مچاله می شود و دست به دست می شود ،عین در بند بودن است ،هرچند که تصور کند که آزاد است. @neveshtanijat