گندمزار طلایی 🌾 رمانی از عشق ودلدادگی.❤️ پام را که روی پله گذاشتم .سٍُر خوردم و صدای جیغم بلند شدکه دیدم دستی مردانه به سمتم دراز شد. بی معطلی دستش را گرفتم وسپهر من رابالا کشید واز افتادن نجاتم داد.❤️ ومن چقدر محتاج بودم به این دستِ مردانه واین حمایت مردانه ....❤️ چه حسِ خوبی بود وقتی دلم قرص شد به حمایتِ سپهر 😊...😍 بهترین رمان عاشقانه❤️❤️ ایتا...وتلگرام بیایید ببینید 😊😍 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون