6.38M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
•••❈🔅🌻🔅❈••• امروز دلم یه عالمه غصه ای بود. چون نیکی کوچولو تب کرد و هی ناله کرد. منم به مامان کمک کردم و دستمال نمدار روی پیشونی نیکی گذاشتم. براش قاشق و شربت آوردم، سوپشو هم زدم که خنک بشه و یک عالمه کار دیگه. مامان گفت: چه خوبه که یه پرستار مهربون تو خونه داریم. حضرت زینبم تو کربلا یه پرستار خیلی مهربون بود. از بچه ها و مریضا و زخمیا مواظبت می کرد. تو هم امروز با پرستاری نیکی، حضرت زینبو خوشحال کردی. قند تو دلم آب شد و گفتم: خداجونم، من دوست دارم وقتی بزرگ شدم پرستار بشم، مثل حضرت زینب. 🪴از اینجا هم می تونی ببینی👇🏻 http://nikoonikan.com/ 🪴برای دیدنی های بیشتر به کانال نیکو و نیکان بپیوندید👇🏻 ╔═🔅🔅🌿🌻🌿🔅🔅═══╗ eitaa.com/nikoo_nikan_com ╚══🔅🔅🌿🌻🌿🔅🔅◈═╝