هدایت شده از یــــــاکـریـمـ
✵ٌٍٍٍٍٍٍٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜۘۘۘۘ͜͡🌹͜͜͡ـ͜͜͜͜͡͡͡͡͡͡ـ͜͜͜͡͡͡𖠺͜͜͜͜͜͡͡͡͡͡ـ͜͜͡͡ـ͜͜͜͡͡🌹͜͜͡ـ͜͜͜͜͡͡͡͡͡͡ـ͜͜͜͡͡͡𖠺͜͜͜͜͜͡͡͡͡͡ـ͜͜͡͡ـ͜͜͜͡͡ 🕊 «بسمِ ربِّ الشُهداع‍ ‍والصِّدیقین» ''مپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند مُرده اند؛ بلکه آنان زنده اند ونزد خدای خود روزی میخورند'' سفیر گلوله ای که برقلبم نشست، قاصد عروسیم بود،خون هایی که بردست وپایم بست حنای عروسیم هست،غُسلم به جای حمام کفنم به جای لباس عروسیم هست تشیع جنازه ام وگذاشتن درقَبر،رفتن به خانه ی نو...میباشدکه مبارکمان باد. تاسه روز 'حجله گاهم' محسوب میشود. به همه شهادتم راتبریک بگوئید،زیرا به نهایت آرمانم که سیر خط سرخ شهادت بود رسیدم وبرای شما افتخار آفریدم:تا این سه روز دشمن ازنهیب نعره ام به هراس افتاده و فوران ''خونم'' بر چشمانش پرده کشیده وهرگز جرأت حمله به سوی سنگرم را نخواهد داشت،..بعد ازسه روز لباس رزم برتن کنید،سلاح ''آتشینم'' رابرگیرید ودر سنگرم به کمین بنشینید تا انتقام خون یک پاسدار ''قرآن'' را از قاتلانش بگیرید که آنهم فقط با مبارزه درمیدان جهاد بادشمنان اسلام و پاسداری از ''قرآن'' ممکن است؛زیرا هرگاه اسلام ازتهاجمات کفار ومنافقین درامان باشد،انتقام خون من وهزاران شهیدگلگون کفن گرفته شده است...به رهبرم بگویید: (که من درس شهادت را درمکتب اسلام از''سالارشهیدان حسین علیه السلام آموختم) به ''پدرومادرم''بگویید:که من کارنامه قبولیم رابا امضای خون گرفتم(🩸) به معلمانم بگویید:که من درکلاس انقلاب ایران حاضر وناظر بودم وبه همرزمانم بگوییدکه من تکلیفم رادرآخرین لحظات حیات نوشتم نه باقلم برکاغذدبلکه باخون برخاک نوشتم...🌹━─────🌹