من بخش اول این کتاب رو با همسرم خوندم . نمیدونم چرا وقتی داشتم مقدمه رو میخوندم همسرم یواشکی اشک هاشو پاک کرد . آخر بارم که تمام شد دستمو بوسید و گذاشت روی پیشونیش. من یک کار بزرگ توی زندگیم انجام دادم و فکر می‌کنم تمام مسیر زندگیم در دست همین انتخاب بزرگ بود... بذارید قصه زندگیم رو براتون تعریف کنم من یک دخترم از نسل دهه هشتاد 🧬 همون نسلی که غربی ها با جنگ نرم به جونشون افتادن و تا میتونستن بهشون ضربه زدند...⚔ من سال ۱۴۰۰ کنکور داشتم و توی مخیله ام نمی‌گنجید که بخوام خانه دار باشم و بشینم و بچه بزرگ کنم احساس می‌کردم زنان عقب مونده و سطح پایین اینشکلی هستند و اینجوری تصمیم می‌گیرند که ازدواج کنند و وقت خودشونو توی خانه داری تلف کنند . وارد دانشگاه شدن برای من از هرچیزی واجب تر بود و کل دنیای من شده بود قبولی توی کنکور و ورود به رشته مورد علاقم ....📊 توی بهبوهه کنکور بودم که سر و صدای خواستگار پیدا شد .🚪 با وجودی که من نمیخواستم قبول کنم اما همسرم تمام معیار و ملاک های منو داشت ⚖📑 و من علیرغم میلم به ازدواج قبول کردم که باهاشون ازدواج کنم 🎎 اونم چون واقعا از قهر و خشم خدا ترسیدم برکتش توی زندگیم اومد و با قبول کردن ازدواج من تونستم با رتبه ۳۵۷ تجربی رشته دندان پزشکی مشهد قبول بشم و این اوج خوشحالی من بود برای اینکه به آرزوم رسیدم...😃😃 ورودی بهمن ماه بودم مراسم عروسی قبل از بهمن برگزار شد دل توی دلم نبود برای ورود به دانشگاه و اسم خانم دکتر پشت فامیلم ولی اتفاق غیرمنتظره ای افتاد 🙄 ...و من ذره ای توی مخیله ام نمی‌گنجید که الان بتونم پذیرش نعمتی رو داشته باشم که هیچ جوره توی برنامم نبود بله من باردار شده بودم و دنیا روی سرم خراب شد وقتی از این خبر مطمئن شدم خدا منو ببخشه بخاطر ناراحتیم😔 همسرم به من آرامش داد و بخاطر مادر شدنم کلی ذوق کرد 🥰 توی دلم غوغا بود که چجوری برم دانشگاه با وجود نعمتی که هنوز نمیخواستم ولی غافل بودم از اینکه این من نیستم که تصمیم میگیرم این خداست که مقدر میکنه من باید چیکار کنم😇 👩‍🍼👩‍⚕من بین مادری و خانم دکتر بودن مادری رو انتخاب کردم و الان با تمام وجودم به انتخابم افتخار میکنم . من از خدای خوبم ممنونم که منو توی مسیر مادری و همسری قرار داد من این کتاب رو اون موقع خوندم زمانی که بین مادری و خانم دکتر بودن مردد بودم و این کتاب رو از یک دوست خوب هدیه گرفتم که مطمئنم اون دوست خوب رحمتی از جانب خدای مهربانم بود...❤️ این کتاب رو الان شبانه برای همسرم میخونم و انگار حالا فهمیدم که چرا اشکش رو یواشکی پاک کرد چون مادری کار هرکسی نیست... ❤️ -_-_-_-_-_-_-_-____________ •☀️•🎈•👧🧒•🎈•☀️• شیعه کوچولوهای امیرالمومنین @ninishia