"سیّد خلیل بهشتى مسأله‏ گو" در 30 بهمن ماه سال 1343 در مشهد به دنیا آمد. كودكى ساكت و آرام بود. تحصیلات ابتدایى را در دبستان «رام» گذراند. پس از اتمام دبستان به «مدرسه ‏ى رضائیه» رفت. پس از شروع جنگ تحمیلى ـ در حالى كه محصّل سال دوّم دبیرستان بود ـ درس را رها كرد و به میدان مبارزه شتافت. عقیده داشت: «اگر بر دشمن فایق آییم، براى درس خواندن فرصت هست.» پس از گذراندن دوره ی آموزشى در بجنورد جهت یارى رساندن به رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل، راهى ایلام شد. به صورت پى در پى در جبهه ‏ها حضور یافت یك بار در عملیّات والفجر بر اثر اصابت گلوله به صورت به شدّت مجروح شد. او توانست به تنهایى و بدون دیدن آموزش خاصّى وارد اطّلاعات شود. پس از گذراندن دوره‏ ى كارآموزى، به سرعت پیشرفت كرد و پس از طى دوره‏ اى بسیار كوتاه توانست به عنوان مربّى واحد اطّلاعات مطرح شود، و مسئول آموزش واحد اطّلاعات لشكر 5نصر گردید. به نماز اول وقت و صله ی رحم اهمیّت زیادی مى ‏داد. مى ‏گفت:«اگر در زیر رگبار مسلسل‏ ها سوراخ سوراخ شوم، اگر تكّه تكّه شوم، اگر در خون خویش بغلطم، خواهم گفت كه دست از این انقلاب نمى ‏كشم، از دینم، از قرآنم، از وطنم و از انقلابم دفاع مى ‏كنم.» تمام رفتار و اعمالش نشانگر روحیه‏ ى شهادت‏ طلبى او بود. خطاب به خواهرش گفته بود: «به كورى چشم منافقین، در شب هفت من عروسى كن تا دشمن بداند كه ماكیستیم و بداند كه شهادت میراث ماست.» همرزمش درباره‏ ى آخرین خاطره‏ ى خود از خلیل مى ‏گوید: «آنشب خلیل به شكلى دعا مى‏ كرد كه من واقعا تعّجب كردم. خلیل روبه من كرد و گفت: مى ‏خواهم كه امشب خدا توبه‏ ام را بپذیرد و اگر پذیرفت، من به سحر نرسم.» خدا نیز چنین خواست و او را به سوى خود فرا خواند. در تاریخ 1363/12/22 در جزیره‏ ى مجنون و در حین عملیّات بدر بر اثراصابت تركش به سر به شهادت رسید.