🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
#داستان_واقعی
#سرزمین_زیبای_من🇮🇷
#قسمت_۸۰
*═✧❁﷽❁✧═*
هیچی نگفت 🤐و رفت سمت دیگه اتاق ،حس شیری🦁 رو داشتم که قلمرو خودش رو مشخص کرده و حس فوق العاده😍 دیگه ای که قابل وصف نبود برای اولین بار داشتم حس قدرت💪 رو تجربه می کردم ...
کلاس های آموزش زبان فارسی شروع شد، صبح ها🌄 تا ظهر کلاس بودیم و تمام بعد از ظهر رو تمرین می کرد📝ماخبار گوش👂 می کردم ، توی سایت های فارسی زبان می چرخیدم و کلمات رو در می آوردم،سخت تلاش کردن💪 خصلت و عادت من شده بود،تنها سختی اون زمان، هم اتاقی سفیدم بود ، شاید کاری به هم نداشتیم اما اگر یه سیاه پوست بود می تونستیم با هم دوست💞 بشیم و اگر سوالی🤔 هم داشتم می تونستم ازش بپرسم، به هر حال، چاره ای نبود ، باید به این شرایط عادت می کردم☹️
تفاوت های رفتاری مسلمان ها با من خیلی زیاد بود ، کم کم رفتارشون با من، داشت تغییر می کرد،با خودشون گرم می گرفتن و شوخی☺️ می کردن اما به من که می رسیدن حالت شون عوض می شد،هر چند برام مهم نبود اما کنجکاویم تحریک شده بود😇
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
نــدبه هاے دلتنـگے³¹³❤️🍂
@nodbehayedetangi313
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷