درباره کتاب روایت بی ‌قراری با خواندن این کتاب با گوشه‌ای از دغدغه‌ها، پایداری‌ها، سختی‌ها و شیرینی‌های زندگی خانوادگی شهید بزرگوار، حسین محرابی آشنا خواهید شد.  بخشی از کتاب روایت بی قراری نمی‌شه، نمی‌شه آقاجان، مسئولیت داره. ما مجاز به همچین کاری نیستیم. اگه خیلی اصرار دارین خودتون با مسئولیت خودتون می‌تونین برین، کسی جلوتونو نگرفته. این جواب‌هایی است که مسئول کاروان می‌دهد. هیچ جوره راضی نمی‌شود که با گروه برویم زیارت. می‌گوید خطر جانی دارد. شهر ناامن است و به او اجازهٔ عبور و مرور در شب را نداده‌اند. حسین هم مدام می‌گوید: برادرِ من، آدم شبِ شهادت فاطمهٔ زهرا نجف باشه و توی هتل لم بده! ما که تا اینجا جونمونو کف دستمون گذاشتیم مابقی رو هم خدا درست می‌کنه. من کناری ایستاده‌ام و گوش می‌کنم. هیچ‌کدام کوتاه نمی‌آیند و حسین هم انگار نمی‌خواهد تنهایی مزهٔ زیارت را در این شب بچشد. یکی میانه را می‌گیرد و می‌گوید: هر کی بخواد می‌تونه بره، فقط این بندهٔ خدا مسئوله، نمی‌تونه. شایدم نمی‌خواد خودشو به دردسر بندازه، شما خودتون برین برادر من. با حسین می‌رویم سالن غذاخوری. شام مختصری می‌خوریم و دوتایی راه می‌افتیم سمت حرم. هر دوتامان ذوق داریم. آخ که صفایی دارد ایوان نجف! توی ماشین که می‌نشینیم، اولین کاری که می‌کنیم، کشیدنِ پرده‌هاست. این را به خواستِ راننده انجام می‌دهیم. .. ‏‪| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha