🔴امیرکبیر بدون تحریف!
(بازخوانی داستانهایی واقعی از امیرکبیر واقعی)
🔶قسمت چهارم
🔻قصاب غیور، روی به آنها كرد و گفت: مگر نمیشنوید كه چگونه به ناموس شما فحش میدهد؟ مگر غیرت و جوانمردی از میان شما رخت بربسته كه ایستادهاید و به وی اعتراض نمیكنید؟! و سپس با یك حركت مچ دست مرد مست را گرفت و سعی كرد كه قمه را از دستش بگیرد. امّا غلام مست، زورمندتر از آن بود كه قصّاب بتواند قمه را از وی بگیرد.
🔻مبارزه بین جوان ناموس پرست و مرد مست به زورآزمایی شگفتی مبدل شد. هر كدام از آنها سعی داشت كه بر دیگری چیره شود. تلاش مرد مست بر آن بود كه با قمه خود، ضربهای شدید بر قصّاب فرود آورد. مردمی كه در اطراف ایستاده بودند،از این مبارزه به هیجان آمده بودند و هر چند دقیقه یك بار، برای پیروزی جوان قصّاب صلوات میفرستادند. در كشاكش بین مرگ و زندگی، سرانجام نوك قمه مرد مست در كتف قصّاب فرو رفت و خون جاری شد. قصّاب بر فشار دست خویش افزود. چهره او از شدّت درد و فشاری كه بر دست رقیب خود وارد میآورد، سرخ شده بود. سرانجام، مرد مست قمه را رها كرد.
🔻احمد آقای قصّاب، با یك حركت پا، بدن قداره كش هرزه را بر خاك افكند، امّا خود نیز غرق در خون شده بود. مردم برای نجات جوان با حمیّت، به سویش هجوم بردند. مبارزه دلیرانه او با مردی كه به نوامیس مردم فحش داده بود و با عربدههای مستانه، فضا را آلوده كرده بود،همگان را سرشار از هیجان ساخته بود. همه با دیده تحسین بر او مینگریستند و بر غیرت و شجاعت او آفرین میگفتند. این قصه را همان روز به امیركبیر گزارش دادند. امیركبیر، صبح روز بعد فرمان داد كه غلام سفارت روسیه تزاری را دستگیر كنند. خبر دستگیری غلام یكی از سفارت خانهها، مثل توپ در تهران صدا كرد،
زیرا پیش از آن هیچ كس حق نداشت یكی از كارگزاران سفارت خانهها را دستگیر كند و آنان را به محاكمه بكشد.
ادامه را دنبال کنید...
#سردار_شهید_امیرکبیر
@nofoz_shenasi