📙ماجرای کابوس کلّه
🔷قسمت دوم- بخش 1
امیر از گوشه ی بشقابش، آرام آرام شروع به خوردن غذا کرد؛ امّا روش بابک متفاوت بود او ابتدا یکی از سه کاسه ی آب مغز را مالامال از نان کرد و روی آن تا توانست فلفل پاشید. کاسه ی دوم و سوم را هم نزدیک دستش قرار داد سپس با یک ضربت زبانی را از وسط به دو نیم کرد و با حرکتی ،دیگر پاچه ای را میان نان جای داد. آنگاه لقمه ای به قاعده ی دو دهان آدمیزاد برگرفت و راهی دهان نمود بعد بلافاصله، سه قاشق از نانی را که در آب خیسانده بود، بالا انداخت و برای آن که بتواند این حجم عظیم را راحت تر و سریع تر بجود و ببلعد، کاسه ی دوم آب کله را برداشت و سرکشید!
امیرمات و متحیر بابک را نگاه میکرد
- بابک جان همش مال خودته عجله نداریم!ها! کار دست خودت ندی!
- نه امیر جون تو نگران من نباش من توی عملیات کله پاچه خوری، صاحب سبکم یخ میکنه از دهن میافته
- بعداً یادم بیار تا در مورد آداب و احکام غذا خوردن یه صحبتی با هم داشته باشیم!
- حتماً حتماً منم باید علاوه بر روش خوردن کله پاچه روش خوردن پنج پرس چلوکباب در ده دقیقه و اصولِ بلعیدن رونِ درسته ی مرغ رو توی یه مرحله ، بهت آموزش بدم!! حالا بگو ببینم نماز صبح من چه ایرادی داشت؟ بابک جان مهمترین ایرادش توی تعداد رکعات بود مگه شما تعداد ركعتاي نمازاي روزانه رو نمیدونی؟ من قبلاً در این مورد صحبتی نکردم؛ چون فکر میکردم که تو این مطلب رو بلدی
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
نوگلان فاطمی