گفت رفتم به عالمی دیگر
پیر فرزانه ای به وقت سحر
بود آن لحظه ذڪر روی لبم
نام قهار قادر داور
گویی آن دم مرا مڪاشفه ای
آمد از بخت خوش چنین به نظر
باغ زیبا و با صفایی بود
پر ز اشجار سبز و خوش منظر
می وزید عطر گل به جای نسیم
ڪه نبوده ز بوی آن خوش تر
رودهایی روان و بس زیبا
آبشاری بلند و زیباتر
در میان، ڪاخ با شڪوهی بود
سنگ هایش زمرد و دُر و زر
دیدم آن جا شهی نشسته به تخت
وز ملائڪ به گرد او مهتر
داشت عِمامه ای به سر گفتم
ڪیست این پادشاه تاج به سر
هاتفی با ندای زیبا گفت
این شهنشاه هست پیغمبر
شال سبزی عیان به دور ڪمر
بر سرِ دوش عبا، قبا در بر
و جمالی ڪه خواند در وصفش
سعدی آن شاعر سخن گستر
مه فرو ماند از جمال نڪوش
در برش سرو خم نموده ڪمر
گفتمش ڪیستند در بر او
گفت زهرا و دیگری حیدر
گفتم آن نازنین تران گفتا
او شُبیر است و دیگری شَبَّر
از سر لطف ڪردگار ودود
دیدم انوار چارده سرور
ڪز سر دست بوسی ایشان
آمده خیل انبیا یڪ سر
یڪصد و بیست و چار هزار نبی
صف به صف در ڪف همه ساغر
گفتم این نهر پاڪ و زیبا چیست
گفت این جاست چشمه ی ڪوثر
ساقی انبیا و خیل ملڪ
گشته جبریل و می زند شهپر
گفتم این شور و شادمانی چیست
چیست این نورهای بس انور
راستی ڪیست او ڪه شادتر است
گفت علی بن موسی جعفر
سرِّ انوار پاڪ و نورانی
گویمت آن چه دیده ای به بصر
از سر لطف حق رضا امشب
می شود او پدر به وقت سحر
حال همراه ما بیا بنشین
بین طلوع ستاره ای دیگر
از شعف شد وجود من مشعوف
منتظر مانده ام شود چه خبر
ناگهان جبرئیل داد ندا
مژده آمد ز خالق اڪبر
آفریدم محمدی دیگر
چون محمد شه همایونفر
خلق گردید از رضای خدا
بر رضا پر ثمر نموده شجر
شد پدر ثامن الحجج آری
ڪوری چشم دشمن ابتر
گشت انوار قدسیان از شوق
گرد یڪ نازنین مه پیڪر
همه انوار گرد او حائل
همه سرمست باده و ساغر
گوئیا گشته روز رستاخیز
وه چه هنگامه ای به سان محشر
لقبش شد جواد و گو چه لقب
از جواد الائمه بُد بهتر
پدری را ڪه هست شمس شموس
پسرش هم شود چو قرص قمر
گل ریحانه چون شڪفت شدند
دایه اش ساره ، مریم و هاجر
آمد آن دُرّ هشت بحر و سپس
گشت بحر و یم سه دُرّ و گوهر
مفتخر بر گدایی ڪویش
صد چو حاتم گدای چشم به در
زنده گردد مسیح از دم او
وز ڪلامش ڪلیم گویاتر
گشته مبهوت یوسف مصری
محو خال رخش چو ڪرده نظر
پور اَڪثَم بُود به محضر او
ڪمتر از طفلِ در بر مادر
انبیا جز محمد اند همه
در بر او ستاده در محضر
پسر حضرت امام رضاست
شه و سلطان توس و هر ڪشور
نه خراسان ڪه شاه عالم اوست
آن امامی ڪه هست فخر بشر
چون سلیمان به مشهدش آید
از برای خرید انگشتر
خود ببیند که خیل طیر و وحوش
جن و انس اند بر درش نوڪر
هر ڪسی ڪه او گدای ڪویش شد
تاج شاهی نهاده اش بر سر
شاه و سلطان ماسوی آمد
ڪوثر حضرت رضا آمد
#جواد_کریم_زاده
#ولادت_امام_جواد_ع
@nohe_sonnati