حر پشیمان توأم یا حسین
"دست به دامان توأم یا حسین"
دست نیاز من و دامان تو
کوه گناه من و غفران تو
روز نخستین به تو دل باختم
در دل من بودی و نشناختم
توبه کنان گرچه به تاب و تبم
تا صف محشر خجل از زینبم
روی علی_اکبر تو دیدنی است
دست علمدار تو بوسیدنی است
حر ریاحی به درت آمده
فطرس بی بال و پرت آمده
مقتل خون اوج کمال من است
تیر محبت پر و بال من است
بال من از تیغهء شمشيرهاست
سينهء تنگم سپر تیرهاست
حال که از لطـف پذیرفتیام
رتبه به من دادی و حرّ گفتیام
از کرمِ خویش مدالم بده
رخصت میدانِ وصالم بده
باب تو برقاتل خود شیر داد
از کرمش به خصم، شمشیر داد
از تو سزد ای پسر بوتراب
تا که به دشمن بدهی جام آب
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده ی سقائی ات
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آوردم یک جرعه آب
بر لب خشکیده ی طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
آه که هم گام به دشمن شدم
باعث این سوزِ عطش من شدم
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
ای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
آنکه گنه کار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
ای به بلا گفته بلی مرحبا
حرِّ حسین ابن علی مرحبا
شیفتهء پر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
فخر کن ای روح رها از بدن
حرّ منی حرّ منی حرّ من
ای تو فروشنده، خریدار، ما
دل به سر دستِ تو، دلدار، ما
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
باش که محبوب خدای منی
حرّ تمام شهدای منی
خون خدا خون تو را خواسته
چهره گلگون تو را خواسته
تا که به خون سرخ شود روی تو
زینب کبراست دعاگوی تو
پشت سر توست دعای همه
اجر تو با مادر ما فاطمه
از ادب تو به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حر
@nohe_sonnati