در فکر گلی بودم و گلزار خریدم
گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم
در گلشن فردوس برین هم نفروشند
این طُرفه گلی را که من از خار خریدم
دیدم که به کف مایه و مقدار ندارم
بهر دو جهان مایه و مقدار خریدم
دیگر نکشم ناز طبیبان جهان را
زیرا که دوای دل بیمار خریدم
تا جلوه فروشد به جهان، گوشهی دِیرم
با ذرّه، مهین مطلع انوار خریدم
در جلوهگری، غیرتِ خورشیدِ سپهر است
ماهی که من از کوچه و بازار خریدم
حیف است که با درهم و دینار بسنجم
هر چند که با درهم و دینار خریدم
خاک دو جهان بر سر صرّافِ فلک باد!
سر بود که با قیمت دستار خریدم
سودایی از این گونه که دیده است به عالم؟
کم دارم و این دولت بسیار خریدم
خلق دو جهان گر بخورد غبطه، عجب نیست
چیزی که خدا بود خریدار، خریدم
شاید که چو من، راهبی اسلام برآرد
چون رأس حسین از کف کفّار خریدم
در ماتمش از دیده چرا خون نفشانم؟
آخر سر یار است ز اغیار خریدم
دیگر نکنم واهمهی حشر که این سر
شمعی است که از بهر شب تار خریدم
از سرّ حقیقت، مگر آگه شوم امشب
زر دادم و گنجینهی اسرار خریدم
ای دیده! تو را گر سر و سودای تماشاست
آیینهی صد عزّت و ایثار خریدم
دوزخ دگری راست که دربست بهشتی
امشب من از این لشگر خونخوار خریدم
«نظمی»! ز هنر هرچه به بازار جهان بود
سنجیدم و این طبع گهربار خریدم
#نظمی_تبریزی
#دیر_راهب
@nohe_sonnati