🌱 داستان علی و بحران هویت 🌱 علی یک نوجوان ۱۵ ساله بود که همیشه درگیر این سؤال‌ها بود: "من کی هستم؟ 🤔" "چه چیزی من رو خاص می‌کنه؟ 🌟" "دوستام منو به خاطر خودم دوست دارن یا چیزایی که دارم؟ 🎒👟" یک روز توی مدرسه، دوستاش درباره شغل پدرهاشون حرف می‌زدن. یکی می‌گفت: «بابای من دکتره 👨‍⚕️.» یکی دیگه گفت: «بابای من مهندسه 👷‍♂️.» علی ساکت بود، چون نمی‌دونست شغل پدرش چه تأثیری روی ارزش خودش داره. 🫤 اون شب، وقتی داشت توی شبکه‌های اجتماعی گشت می‌زد، عکسای دوستاشو دید که لباسای مارک‌دار پوشیده بودن و توی مسافرت بودن. علی احساس کرد که اون به اندازه‌ی بقیه خوب نیست. 😔💔 اما مادر علی، وقتی این حس رو توی چهره‌ش دید، کنارش نشست و گفت: «علی جان، تو به خاطر کسی که هستی ارزشمندی، نه چیزی که داری یا نداری. 🌟 هرکسی توی دنیا یه نقشی داره. مهم اینه که خودت رو بشناسی و چیزایی که دوست داری رو پیدا کنی. 🌈» از اون شب، علی تصمیم گرفت کمتر خودش رو با بقیه مقایسه کنه و بیشتر دنبال چیزایی باشه که واقعاً خوشحالش می‌کنه: مثل طراحی 🎨 و بازی‌های فکری ♟. 💡 نتیجه داستان: بحران هویت یه مرحله طبیعیه که همه نوجوان‌ها تجربه می‌کنن. اما اگه حمایت درست داشته باشن و بتونن خودشون رو بهتر بشناسن، از این مرحله با اعتمادبه‌نفس بیشتری عبور می‌کنن. 💪✨ ### نکته برای والدین: کنار نوجوانتون باشین و بهشون کمک کنین ارزش‌های واقعی خودشون رو پیدا کنن. ❤️ 💥نون مثل نوجوان 😁👉@nojava313n