پرده بردار از رُخ و ما مُردگان را جان ببخشا ....حضرت صاحب زمان، مشکوٰة انوار الهی‌ مالک کوْن و مکان، مرآتِ ذات لامکانی‌ مظهر قدرت، ولیّ‌ عصر، سُلطان دو عالم قائم آل مُحمّد، مهدی‌ آخر زمانی‌ با بقاءِ ذات مسعودش، همه موجود باقی‌ بی‌لحاظ اقدسش یکدم، همه مخلوق فانی‌ خوشه‌چین خرمن فیضش، همه عرشیّ‌ و فرشی‌ ریزه‌خوار خوان احسانش، همه انسی‌ّ و جانی‌ از طفیل هستی‌‌اش هستی‌ِّ موجودات عالم جوهریّ‌ و عقلی‌ و نامیّ‌ و حیوانی‌ّ و کانی‌ شاهدی‌ کو از ازل از عاشقان بر بست رخ را بر سر مهر آمد و گردید مشهود و عیانی‌ از ضیائش ذرّه‌ای‌ برخاست، شد مهر سپهری‌ از عطایش بدره‌ای‌ گردید، بدر آسمانی‌ بهر تقبیل قدومش انبیا گشتند حاضر بهر تعظیمش کمر خم کرد چرخ کهکشانی‌ گو: بیا، بشنو به گوش دل ندای‌ «اُنظُرونی‌» ای‌ که گشتی‌ بی‌خود از خوفِ خطاب «لَنْ ترانی‌» «عید خُم»، با حشمت و فرّ سُلیمانی‌ بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانی‌ جمعه می‌گوید: من آن یارم که دائم در کنارم نیمه‌ی‌ شعبان مرا داد عزّت و جاهِ گرانی‌ قرنها باید که تا آید چنین عیدی‌ به عالم عید امسال از شرف زد سکه‌ی‌ صاحبقرانی‌ عقل گوید: باش خامُش، چند گویی‌ مدح شاهی‌ که سُروده مدحتش حق، با زبان بی‌زبانی‌ ای‌ که بی‌ نور جمالت نیست عالم را فروغی‌! تا به کی‌ در ظلِّ امر غیبت کُبری‌ٰ نهانی‌ پرده بردار از رُخ و ما مُردگان را جان ببخشا ای‌ که قلب عالم امکانی‌ و جانِ جهانی‌! ... دیوان امام رحمت الله علیه