🔰 حضور آقای ابوترابی در اسارت، لطفی ازطرف خدا بود که اگر نبودند، آمار شهدای اسارت بیشتر میشد و ما تلفات بیشتری بهلحاظ جسمی و روحی و معنوی میدادیم. وقتی آقای ابوترابی دست آدم را میگرفتند یا رودررویِ کسی حرف میزدند، با تمام وجود به حرفهایشان گوش میکردیم. نگاه آرامی داشتند، به آرامی سخن میگفتند، و کلامشان کاملاً بر دل مینشست. واقعاً هرکس حرفهای حاجآقا را میشنید، دلش نرم میشد.
💎یک زمانی بحث فرار از اردوگاه مطرح شد. حاجآقا ابوترابی طی پیامهایی که به بچهها دادند، همه را از فرار نهی کردند. ایشان گفته بودند:
«تصور کنید جمعی در باتلاق گرفتار آمدهاند. دراینبِین، کسی که بخواهد خود را نجات دهد، باید دستانش را روی سر و شانههای دیگران بگذارد و با فشار بر آنها خود را نجات دهد، درحالیکه بقیه را به زیر میفرستد و از بین میبرد. کسی که با فرارکردن خود را از اسارت نجات میدهد، مانند کسیست که با پاگذاشتن روی شانه و سر رفقای خود، از باتلاق نجات پیدا کرده باشد.»
💢 با این پیام آقای ابوترابی، کسانی که از قبل طرح فرار ریخته بودند، کارشان را ناتمام گذاشتند و دیگر کسی فکر فرار از اردوگاه نکرد. اگر این دستور انجام نمیشد، جان خیلیها به خطر میافتاد و صدمۀ زیادی بر اسرا وارد میشد.
📚 کتاب عموی چشمانتظارت، روایت اول، آزاده مهدی وطنخواه
🔰 حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی در ۲۶ آذر ۱۳۵۹ به اسارت درآمدند.
و مدت ده سال در اردوگاههای مختلف عراق بودند. ایشان پس از آزادی در سال ۶۹، همان سال از سویِ رهبر انقلاب بهعنوان نمایندۀ ولیفقیه در امور آزادگان انتخاب شدند.
@nomov_ir