✅شیخ مفید می نویسد :
ابن ملجم در کوفه بود تا اینکه؛
📋《ذَاتَ يَوْمٍ مِنْ تَيْمِ الرِّبَابِ فَصَادَفَ عِنْدَهُ قَطَامِ بِنْتَ الْأَخْضَرِ التَّيْمِيَّةَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَتَلَ أَبَاهَا وَ أَخَاهَا بِالنَّهْرَوَانِ وَ كَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ نِسَاءِ زَمَانِهَا فَلَمَّا رَآهَا ابْنُ مُلْجَمٍ شُغِفَ بِهَا وَ اشْتَدَّ إِعْجَابُهُ بِهَا فَسَأَلَ فِي نِكَاحِهَا وَ خَطَبَهَا》
♦️ابن ملجم روزی گروهی از قبیله ی تیم الرباب را دید که برای کشتگان خود، در نهروان عزاداری می کردند و در میان آنان زنی زیبا رو به نام قُطامه بنت شجنه را دید که برای پدر و دو برادرش که در جنگ نهروان توسط امام علی(ع) کشته شده بودند، عزاداری می کرد.
ابن ملجم دلباخته ی قطامه شد، و بعدها از وی خواستگاری نمود.
قطام به او گفت :
📋《مَا الَّذِي تُسَمِّي لِي مِنَ الصَّدَاقِ؟
فَقَالَ لَهَا : احْتَكِمِي مَا بَدَا لَكِ!
فَقَالَتْ لَهُ : أَنَا مُحْتَكِمَةٌ عَلَيْكَ ثَلَاثَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ وَصِيفاً وَ خَادِماً وَ قَتْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)!》
♦️چه چيز مهر من خواهى كرد؟
ابن ملجم گفت : تو هر چه خواهى مهر قرار بده تا من بپردازم!
قطام گفت : مهر من عبارت است از سه هزار درهم پول، و كنيز و غلامى و ديگر كشتن على بن ابى طالب(ع)!
ابن ملجم گفت :
📋《لَكِ جَمِيعُ مَا سَأَلْتِ وَ أَمَّا قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)! فَأَنَّى لِي بِذَلِكِ؟!
فَقَالَتْ : تَلْتَمِسُ غِرَّتَهُ! فَإِنْ أَنْتَ قَتَلْتَهُ شَفَيْتَ نَفْسِي وَ هَنَأَكَ الْعَيْشُ مَعِي وَ إِنْ قُتِلْتَ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا》
♦️به جز كشتن على بن ابى طالب(ع) آنچه خواهى مهيا می كنم، و اما كشتن على بن ابى طالب(ع) را چگونه انجام دهم؟
قطام گفت : او را غافلگير كن!
اگر او را کشتی، دل مرا شفا داده ای و به وصل می رسی و آن گاه با من زندگی خواهی کرد و اگر در این راه کشته شوی، در آخرت خیری نصیبت می شود که از دنیا بهتر است.
ابن ملجم گفت :
📋《أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَقْدَمَنِي هَذَا الْمِصْرَ وَ قَدْ كُنْتُ هَارِباً مِنْهُ لَا آمَنُ مَعَ أَهْلِهِ إِلَّا مَا سَأَلْتِنِي مِنْ قَتْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)!
فَلَكِ مَا سَأَلْتِ قَالَتْ فَأَنَا طَالِبَةٌ لَكَ بَعْضَ مَنْ يُسَاعِدُكَ عَلَى ذَلِكَ وَ يُقَوِّيكَ!
ثُمَّ بَعَثَتْ إِلَى وَرْدَانَ بْنِ مُجَالِدٍ مِنْ تَيْمِ الرِّبَابِ فَخَبَّرَتْهُ الْخَبَرَ وَ سَأَلَتْهُ مَعُونَةَ ابْنِ مُلْجَمٍ》
♦️به خدا سوگند هر آينه من به اين شهر نيامده ام، و به اين حالت پنهانى و اختفاء و كناره گيرى از مردم به سر نبردم، جز براى انجام همين خواسته تو و آن كشتن على بن ابى طالب(ع) است!
پس بدان كه آنچه خواهى انجام می دهم!(۱)
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸