بعد از فتح بابل به دست کورش تمام اسرای یهود آزاد شدند و به سرزمین خود مراجعه کردند حضرت دانیال (ع) به همراه کورش به ایران آمد و مورد تکریم کورش قرار گرفت و در دربار کورش به مقام و مرتبه والایی دست یافت تا آنجا که بعضی از کتب می نویسند که به مقام وزارت کورش یعنی دومین فرد مملکتی در زمان کورش رسید.
در زمان کورش سرزمین هخامنشی ها به پنجاه وچهار سا تراپ تقسیم می شد و بر هر سا تراپ یک سا تراپ نشین حکومت می کرد از بین این پنجاه وچهار نفر سه نفر بودند که می توانستند با پادشاه در رابطه باشند یکی از این سه نفر حضرت دانیال (ع) بود که باز از بین این سه نفر حضرت دانیال (ع)مستقیماَ با پادشاه در ارتباط بود و این ادامه داشت تا اینکه کورش دار فانی را وداع گفت. از دوره حکومت کمبوجیه و برد یای دروغین چیزی در تاریخ در باره حضرت دانیال (ع)آورده نشده است اما در دوره حکومت داریوش که با کشتن برد یای دروغین حکومت را بدست گرفت حضرت دانیال دوباره به همان مقام و منزلتی که در در بار کورش داشت رسید.
دانیال در چاه شیران
داریوش صد و بیست حاکم بر تمام مملکت گماشت تا آن را اداره کنند، و سه وزیر نیز منصوب نمود تا بر کار حاکمان نظارت کرده، از منافع پادشاه محافظت نمایند. طولی نکشید که دانیال بدلیل دانایی خاصی که داشت نشان داد که از سایر وزیران و حاکمان با کفایت تر است. پس پادشاه تصمیم گرفت اداره امور مملکت را به دست او بسپارد.
این امر باعث شد که سایر وزیران و حاکمان به دانیال حسادت کنند، ایشان سعی کردند در کار او ایراد و اشتباهی پیدا کنند ولی موفق نشدند، زیرا دانیال در اداره امور مملکت درستکار بود و هیچ خطایی و اشتباهی از او سر نمی زد.
سرانجام به یکدیگر گفتند: ما هرگز نمی توانیم ایرادی برای متهم ساختن او پیدا کنیم. فقط به وسیله مذهبش می توانیم او را به دام بیندازیم. آنها نزد پادشاه رفتند و گفتند: داریوش پادشاه تا ابد زنده بماند ! ما وزیران، امیران،حاکمان، والیان و مشاوران پیشنهاد می کنیم قانونی وضع کنید و دستور اکید بدهید که مدت سی روز هر کس در خواستی دارد تنها از پادشاه بطلبد و اگر کسی آن را از خدا یا انسان دیگری بطلبد در چاه شیران انداخته شود. ای پادشاه درخواست می کنیم این فرمان را امضا کنید تا همچون قانون لازم الاجرا و تغییر ناپذیر شود. پس داریوش پادشاه این فرمان را نوشت و امضا کرد.
وقتی دانیال از صدور فرمان پادشاه آگاهی یافت رهسپار خانه اش شد. هنگامی که به خانه رسید به بالا خانه اش رفت و پنجره ها را که رو به اورشلیم بود، باز کرد و زانو زده دعا نمود. او مطابق معمول روزی سه بار نزد خدای خود دعا می کرد (نماز می گذارد) و او را پرستش می نمود.
وقتی دشمنان دانیال او را در حال دعا و درخواست حاجت از خدا دیدند، همه با هم نزد پادشاه رفتند و گفتند: ای پادشاه آیا فرمانی امضا نفرمود ید که تا سی روز کسی نباید درخواست خود را از خدایی یا انسانی، غیر از پادشاه، بطلبد و اگر کسی از این فرمان سر پیچی کند، در چاه شیران انداخته شود؟ پادشاه جواب داد: بلی، این فرمان همچون قانون لازم الاجرا و تغییر نا پذیر است
ادامه دارد ...
🍃
🍀🍃🍃🍃🍃🍃