🏴 نتوان نوشت... ▪️شرط محبّت است به جز غم نداشتن ▫️آرام جان و خاطر خرّم نداشتن ▪️از غیر دوست روی نمودن به سوی دوست ▫️الّا خدای، در همه عالم نداشتن ▪️گر سر به یک اشارۀ ابرو طلب کند ▫️سر دادن و در ابروی خود خَم نداشتن ▪️معشوق اگر دو دیده پر از خون پسنددش ▫️عاشق به‌جز سرشکِ دمادم نداشتن ▪️گر کامِ تلخ و لَختِ جگر خواهد از کسی ▫️در کاسه جای شهد به جز سَم نداشتن ▪️زان ‌سان که خورد سودۀ الماس، مجتبی ▫️درهم نکرد روی خود، اهلاً و مرحبا ▪️در تاب رفت و تشت به بر خواند و ناله کرد ▫️آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد ▪️خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت ▫️خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد ▪️نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح ▫️عمریش روزگار همین در پیاله کرد ▪️نتوان نوشت قصۀ درد دلش تمام ▫️ورنه توان ز غصه هزاران رساله کرد 🆔 @nooremojarrad_com