هوا بارانیست... صدای رعد و برق به گوش می‌رسد... تلاشم خوابیدن است... اما... افکار،،، و پر خوری شاید ... اجازه خواب آرام صادر نمی‌کند. خواب بودم شاید بیدار،،، نمی‌دانم.... اما قطعا هوشیار نبودم... ناگهان با صدای مهیبی... و کمی لرزش... آخر خانه ما خیلی قدیمیست و روی زمین... از خواب پریدم... اولین فکری که به ذهنم رسید... لا حول و لا قوة إلا بالله... حمله هوایی شده... خدای به داد ما برس... بی مهابا به حیاط خانه پریدم... آسمان را رصد کردم... فقط هوا بارانی است... و چند رعد و برق ساده... دلم آسوده امنیت شده... اما یاد کودکان غزه و لبنان... خواب از چشمانم ربوده... خدایا جنگ است و من اینطور بی تفاوت اینجا خوابیده ام... هم کیشانم... هم عهدانم... هم اندیشانم... هم رزمانم... در کیلومترها دورتر در خط مقدم جبهه می‌جنگند... و من و ما و ماها بی خبر خوابیم... شهر در امانست... اما... اما آسوده نخوابید جنگ تاریخ ساز مرز کشی بین حق و باطل بالا گرفته اما ما به لطف رهبرمان،،، به لطف سرداران محور مقاومت،،، از آتش جنگ دوریم،،، آسوده نخوابید... نگران بخوابید که اگر قدرش را ندانید... به حکم لان کفرتم اِنَّ عذابي لشدید از کفمان می‌رود آسوده نخوابید... 🔰https://eitaa.com/FR_bayat ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ مؤسسه تخصصی تبلیغ سیدالشهدا علیه السلام 🆔@nosratevali