خانواده صبور 🇵🇸🕊
نازنینم آدم با تو رازی دارم اندکی پیشتر آی آدم آرام و نجیب ، آمد پیش زیر چشمی به خدا می نگریست محو لبخند غم آلود خدا دلش انگار گریست نازنینم آدم قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید یاد من باش که بس تنهایم بغض آدم ترکید ، گونه هایش لرزید به خدا گفت من به اندازه ی گلهای بهشت نه به اندازه عرش نه... نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من دوستدارت هستم آدم کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت راهی ظلمت پر شور زمین طفلکی بنده غمگین ، آدم در میان لحظه ی جانکاه هبوط زیر لبهای خدا باز شنید نازنینم آدم نه به اندازه ی تنهایی من نه به اندازه ی عرش نه به اندازه ی گلهای بهشت که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش نازنینم آدم نبری از یادم ... _شاعرش هم مجهوله.