اولین تلفن زندگیم، دقیقا همین شکلی بود؛ قرمزِ قرمز. تلفن بی‌سیم که اومد، رفت ته انباری و بعدشم گم و گورشد. امروز یه گوشه شهر، عینشو پیداش کردم. صدام زد و گفت: یادت میاد چقدر دست‌هاتو می‌زدی زیر چونه و منتظر، نگاهم می‌کردی؟ یادت میاد دستت رو می‌گذاشتی روی سرم تا هنوز اولین زنگ رو نزده، گوشی رو برداری؟ یادت میاد شب و نصفه شب، منو می‌بردی زیر پتو و با سارا و ملیحه و سپیده و مریم، چه پچ‌پچ‌هایی می‌کردی؟ بعد گفت: خدایی من از این بی‌سیم‌های سیاه و سفیدی که دستتون می‌گیرین و راه می‌رین، قشنگ‌تر نبودم؟ 👤مرجان فاطمی 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f