〰〰🍃🌸🍃〰〰 💫🍀بسم الله الرحمن الرحیم چراغ همیشه روشن زن هنوز مقاومت می‌کند. داعشی چاقوی تیز را روی صورتش می‌گذارد و گونه‌ی زن را... خون از گونه‌اش جاری می‌شود و راه چادرش را در پیش می‌گیرد. عربده داعشی توی صورت زن می‌خورد: حیف که ابومسلم برا شبش تو رو زنده می‌خواد وگرنه خودم همین‌جا سرت رو از بدنت جدا می‌کردم. بابک دستانش را مشت می‌کند و محکم به زمین می‌کوبد. خاک‌ِ خانه‌خرابه سرخ می‌شود. داعشی‌ها همه‌ی حواسشان پی زن سوری است. حاجی علامت می‌دهد که شروع کنید. تیر اول را باید به همان ملعون بزنم وگرنه زن را گروگان می‌گیرد. از چشمی تفنگ، نشانه می‌گیرم. _اَاَه‌ه‌ه لعنتی... مدام حرکت می‌کند. یک سانت خطا، مساوی است با زدن زن به جای داعشی. با پشت آستین عرقم را محکم پاک می‌کنم و دوباره از چشمی تفنگ خیره می‌شوم. _یا فاطمه زهرا! مادر کمکم کنید. انگشتم را روی ماشه می‌گذارم و... حالا داعشی با سر متلاشی شده، پرت می‌شود روی زمین. بینشان ولوله می‌‌افتد، همه به سمت ما شلیک می‌کنند. بابک از پشت دیوار سریع می‌رود پشت ماشین و زن را می‌کشد عقب. تعدادشان ده دوازده تا بیشتر نیست. انگار فکرش را هم نمی‌کردند که ما از اینجا حمله کنیم. بچه‌ها حساب تک‌تک‌شان را می‌رسند و دو سه نفر را زنده گیر می‌اندازند. سراغ سوله می‌رویم در را که باز می‌کنیم با چهره‌های وحشت زده و کز کرده زنان روبرو می‌شویم. ✍ز.فرخی @Faraasoo 〰〰🍃🌸🍃〰〰 http://eitaa.com/faraasoo