📖
#بخوانید
✅ رمّان افتخار مقدس
🔹 نوشته ابوالفضل جواهری
🔸 گروه شهید حججی❣️
⬅️ قسمت هشتم:
همه داشتن برای رفتن آماده میشدن خیلی خوشحال بودم.
وقتی به اون جا رسیدیم به همه اصلحه و تفنگ میدادن تفنگ رو که گرفتم صفت چسبیدم بهش. با این که تو میدون جنگ بودم احساس خوشحالی میکردم.
به تفنگم خیره شده بودم که آقا سینا از اون طرف داد زد احمد بیا اینجا!
رفتم اونجا و آقا سینا گفت تو با جواد برو پرسیدم آقا جواد؟ پس خودتون چی؟
گفت نگرانباش من با او گروه میرم
با آقا جواد، علی، مجید و چند نفر دیگه رفتم تو یکی از این سنگر ها پرسیدم آقا جواد آقا سینا با اون گروه کجا رفت آقا جواد با مکس گفت برای شهادت رفت
اشک تو چشمام جمع شد ولی زود خودم رو جمع کردم چون منم برای همین اومده بودم...
ادامه دارد....
#داستان_نویسی📝
#فرصت_طلایی🥇
❤️
#امیدان_آینده ❤️
✅🆔
@omidane_ayande