حمید .م:
شرط بلاغ در انتخاب
صدای شیهه اسب نفاق می آید ،
نفیر جغد شب اتفاق می آید .
مغیره ناقه فتنه دوباره زین کرده ،
به خدعه مُهر ریا نقش بر جبین کرده .
سوار بر جمل فتنه گشته باز زبیر ،
به قصد فتنه دوصدشبهه کرده ساز زبیر.
دوباره طلحه جلودار یاغیان شده است ،
شکسته عهد ، علمدار باغیان شده است .
نموده فتنه به پا ابلهانه بوموسی ،
گشوده باب جفا روبهانه بوموسی .
شُریح کرده به تن باز دلق رنگ و ریا ،
گسسته رشته ایمان خود به تیغ جفا .
ببین غبار سُم اسب ابن عبدودان ،
شنو صدای شغالان ، هوار دیو و ددان.
طلایه دار جمل را بگو به هوش آید ،
صدای پارس سگان حَواب به گوش آید .
رسد ز دور نفیر هجوم خیبریان ،
برای دفع شرارت به هوش ، حیدریان .
به هوش ! سامریان عنقریب می آیند ،
به صد دسیسه مردم فریب می آیند .
صدای خنده اشعث دوباره می آید ،
برای ذبح عدالت اشاره می آید .
مباد مار خوارج دوباره مان بگزد !
خزان جهل به باغ خرد دوباره وزد .
مباد بار دگر مبتلای شبهه شویم ،
به چنگ گرگ جفا پیشه تکه تکه شویم .
بپا ! پل گذر لشکر جفا نشویم ،
چو کوفیان دغل پیشه بی وفا نشویم .
مباد مزبلگان را کلید باغ دهیم ،
برای غارت خود دزد را چراغ دهیم .
چو مرغ خسته بپا ! صید داسها نشویم ،
اسیر خدعه عمرو بن عاصها نشویم .
بیا و عاقبت غزوه اُحُد بنگر ،
به غفلت و عجله از حُنَین هم مگذر .
بیا به وادی عشق و دیار مهر و وفا ،
دیار عاطفه و سرزمین صدق و صفا .
بیا و بلبل شیدا به باغ بگزینیم ،
بساط زاغ و زغن را ز باغ برچینیم .
به سایه سار صنوبر بیا پناه بریم ،
به لطف سرو به اوج کمال راه بربم .
حمید گفت به تو آنچه بود شرط بلاغ ،
به باغ بلبل شیدا گزین نه جغد و کلاغ .