گذشت جمعه، نشد انتظارمان پایان و خشک شد همه دنیا نیامدی باران دوباره بحر دل عاشقان بدون ظهور گرفت حس غریبی و باز شد طغیان چه شادمان شب جمعه به انتظارت باز نیامدی و نشسته به سجده با حرمان هزار بار ز خود کرده دل سوالی را چرا نمی رسد این انتظار و غم پایان؟ چرا رخش به رخ ما نمی خورد پیوند؟ خدا نکرده کم از ما نباشد این ایمان بیا تو حضرت ارباب جای تو خالیست هزار درد رسیده، بیا تو ای درمان هزار دیده ی یعقوب انتظارت هست شفای چشم جهانی چو یوسف کنعان بیا و نور ببخشا تو ای ذخیره ی نور به چشمهای همیشه به دیدنت گریان گذشت جمعه ی دیگر ولی بدان آقا همیشه منتظریم و همیشه بر پیمان 🌹@omolbaninbahrami کانال شاعر ارزشی (ام.خزان)