دَستش توی عملیات قطع شـده بود. یه روز که اومدم خونه دیدم لباس کثیف رو شسته، بهش گفتم: مادر برات بمیره! چطور با یک دست اینها رو شستی؟ گفت: مادر! اگه دو تا دستم رو هم نداشتم باز وجدانم راضی نمی‌شد کـه من خونه باشم و شما زحمت شستن لباس‌ها رو بکشی... 🌷