ای‌ جمعه‌ی نیامده‌ی روزگارها الغوثُ الامانِ خزان‌ُ بهارها آئینه‌ی شریف‌ترینِ تبارها ... خوش بسعادتِ پسرِ مهزیارها... . . . برگرد ، رهبرماشکسته‌تر شده‌است این عمار به لب دارد ... . . خوب شد نیستی نمیبینی زیر این دردها مچاله شدیم کارد دیگر به استخوان خورده دست بر دامنِ شدیم @oshahid