✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨
#پارت53
_ محیا! من نمیزارم تو چادرت رو برداری.همین و بس!
و بـه سـمت اتـاق مـی رود. عصبـی مـی شـوم ، تمـام جرأتـم راجمـع میکنـم
و بلنـد جـواب مـی دهـم: مگـه زوره خـب پدرمـن؟دلـم نمیخواد.بابـا ازش
بـدم میـاد! ایـن حجـاب قدیمیـه.الان عـرف جامعـه رو ببین!خیلـی وضـع
خرابه.چـادری هـارو مسـخره میکنـن.
پشـت هـم حرفهـای احمقانـه میبافـم و دسـتهایم را درهـوا تـکان میدهـم.
سـرجایـش مـی ایسـتد و میگویـد: بـدون همیشـه کسـایی مسـخره میشـن
کـه ازهمـه جلوتـرن...
حرصـم مـی گیـرد و بـه طـرف پلـه هـا مـی دوم. درکـی نـدارم. بنظـر مـن
چـادر یـه پوشـش عقـب مونـده اس!
خــودم رو دراتاقــم زندانــی و در رو بــه روی همــه قفــل کــردم. بایــد بــه
خواسـته ام مـی رسـیدم.
ادامه دارد...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid