💠 مقدمات مباحث توحیدی (٢) 🔶 لزوم اخذ منهج صحیح در مباحث اعتقادی ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدی 🔹بنابراین بر هر شخصی لازم است که در راه کسب معرفت به خدای متعال همت بگمارد تا نسبت به او حق معرفت را پیدا کند زیرا در غیر این صورت یا بدون معرفت نسبت به منعم خود می ماند که این خود خسران عظیمی است و یا نسبت به منعم خود عقائد باطله پیدا میکند که این هم عین ضلالت است و یا کم معرفت می ماند که این خود نقصان است و لکن قبل از ورود به بحث های توحیدی بر طالب لازم است که روشهایی را که علماء در این باب پیموده اند بشناسد و منهج صحیح را از سقیم تشخیص دهد. چرا که با روش صحیح میتوان به نتیجه صحیح رسید . 🔹در باب شناخت خداوند متعال علماء چند منهج پیموده اند : ۱- منهج فلاسفه مشاء . ٢- منهج عرفاء و صوفيه . ٣- منهج ملا صدرا. ۴- منهج شیخ شهاب الدین سهروردی . ۵- منهج متكلمين و فقهاء اصولیين . منهج فلاسفه مشاء : ابتداء منهج فلاسفه مشاء را بررسی می کنیم : 🔹استاد مطهری می نویسد : « فلاسفه مشاء در کشف حقایق، عقل را به تنهایی کافی میدانند و با براهین عقلیه سعی در شناخت حقایق می کنند» [١] ✍️ این فرمایش مطلبی صحیح است چنانچه بزرگان مشاء بر این امر اذعان دارند . 👈 ابن طفیل که یکی از بزرگان فلاسفه است کتابی به نام حي بن يقظان - زنده بیدار - دارد. در آن کتاب سعی می کند اثبات کند که انسان می تواند تنها بوسیله عقل به غایت کمال برسد بدون آنکه به انبیاء متمسک شود و لذا قصه ای را اختراع می کند و شخصی را فرض میکند بنام «حي بن يقظان که در یک جزیره خالی از سکنه متولد شده است و بدون آنکه با انبیاء تماس داشته باشد بوسیله عقل و تفکرش به حقایق اساسی پی برده است. سپس شخص دیگری به نام « آسال » را فرض میکند که از حقیقت و باطن شرع آگاه است. او وارد جزیره می شود و می بیند این فرد به مسائل اساسی و باطن شرع پی برده است . [٢] 🔹ابن عربی می نویسد : « الحكماء : الذين لم يتقيدوا بالشرايع المنزلة مثل الفلاسفة » [٣] 🔹فارابی که از اعاظم فلاسفه مشاء است می نویسد: «انسان میتواند با علم نظری - یعنی علوم فلسفی - به سعادت برسد و نیز می تواند به مبدأ اول نائل آید فیلسوف دائماً از غرض خلقت انسان تفحص می نماید و این همان کمالی است که لازم است انسان به آن برسد و نیز فیلسوف فحص از جميع اشیائی میکند که انسان را به کمال می رساند. بنابراین فیلسوف قادر است به معارف عملی هم پی ببرد و قادر است اعمال شایسته را تشخیص دهد . اما آن کسی که بوسیله وحی ـ انبیاء ـ به جزء عملی پی می برد اگرچه او را عالم مینامند و لكن اسم علم اشتراک دارد برای فیلسوف و نبی : مثل : کلمه علم که مشترک است بین صاحب علوم طبیعی و كاهن علم به طبیعت ندارد و لكن صاحب علوم طبیعی علم به طبیعت دارد؛ فلذا علم هر دو از یک حقیقت نیستند بلکه متضادند . و همین قضیه بین فیلسوف و نیتی که فلسفه را نمی داند صادق است : یعنی : بین نبی و فیلسوف هیچ نسبت و اشتراکی نیست الا اینکه اشتراک و اتفاق فقط در اسم است [۴] ✍️ نتیجه این بیان این شد که فیلسوف بدون نبی هم به علم و هم به عمل صحیح پی می برد و چنانچه علم کاهن با علم صاحب علوم طبیعی متضاد است و فقط لفظ علم برای آن دو مشترک است و در حقیقت عالم حقیقی به طبیعت همان صاحب علوم طبیعی است . کذلک فیلسوف و نبی هم فقط از حیث لفظ علم اشتراک دارند ولی در واقع عالم حقیقی فیلسوف می باشد . 👈 و نیز فارابی در کتاب مدینه فاضله، فیلسوف را برای مدیریت و رهبری مدینه فاضله بر علماء شرع مقدم می دارد [۵] 👈 حاج ملا هادی سبزواری هم در حاشیه بر شرح منظومه فیلسوف را فردی میداند که فقط إكتفاء به فکر می کند [۶] 👈 فخر رازی می نویسد : « فإنّهم - أى الفلاسفة - كانوا إذا سمعوا بوحى الله دفعوه وصغروا علم الانبياء إلى علومهم و عن سقراط سمع بمجيئ بعض الانبياء فقيل له لو هاجرت اليه فقال نحن قوم مهديون فلاحاجة بنا إلى من يهدينا» [٧] ✍️ حال باید دید آیا این مسلک صحیح است یا خیر ؟ یعنی آیا می توان با عقل بدون وحی به حقیقت رسید یا خیر؟ ----------------------------- 📚 منابع : [١] مجموعه آثار، ج ۵، ص ۱۴۸ [٢] حي بن يقظان : ص ١١ الى ١٢ . [٣] الفتوحات الملكية : ج ۲، ص ۵۹۱ [۴] فصول منتزعة : ص ۹۷ إلى ۹۸ [۵] آراء اهل المدينة الفاضلة و مضاداتها : ص ۱۲۴ الی ۱۲۵ [۶] حاشیه بر شرح منظومه : ص ۷۳ [٧] التفسير الكبير : ج۲۷، ص ۵۳۵ . ------------ @ostadhasheminasab