51.25M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
«او» در این غوغا در این آشفته بازارِ سیاهی ها میان جمع ها و حاصل جمعِ رفیقانم شدم تنها! شدم تنهای تنها شدم هم صحبتِ تنها رفیقم، همدمم در این تاریکیِ شبها! خبر دارد.. فقط او از دلِ ما، نیت ما و با دستِ سیاهش بر سرم گاهی نوازش میکند، گاهی و گاهی سیلی محکم به گوشم میزند تا از تباهی ها برون آیم و گاهی دوست ، گاهی قهر ، گاهی مهربان، گاهی تمامم میکند در خود عجب عشقی به او دارم میان جمع تنهایم ، دگر تنهای تنها فقط با او فقط او او ✳️شعر و گویندگی دوست عزیزم جناب آقای عرفان علیمرادی