فرصت فهم مرگ و فکر بر مرگ ( فرصت فهم مرگ و فکر بر مرگ را از دست ندهید ) ( ۱۵ )
🔰تا مرگ، فاصله ای نیست!
🌉 هر كدام از ما از عمرى برخوردار بوده ايم كه مقدارى از آن را گذرانده ايم و به ثلث يا نصف و يا به تمامى راه رسيده ايم. شايد فردا جنازه هایمان بر دوش رفيق هایمان باشد. هيچ حسابى نيست! هيچ حسابى!
🌉 شايد سال پيش، ماه پيش و حتى روز پيش كسانى كه نور چشم ما بودند و در ميان ما بودند، ولى امروز يا بر دوشهاى ما قرار مىگيرند و يا زير خاك و پاى ما هستند.واقعاً تا مرگ فاصله اى نيست!
🌉 ما عمرى را گذرانده ايم. لحظه اى بيشتر نمانده است. بايد جرعه آخر را مستانه نوشيد. بايد لحظه آخر را فرزانه بلند شد.
🌉 بايد رفت و طورى حركت كرد كه خاشاك دنيا به دامن ننشيند. بايد دامنكشان رفت و بارِ آخر را بست و جرعه آخر را نوشيد.
🌉 مگر مى خواهيم در اين دنيا چه كار كنيم، كه از آن كوچ نكنيم و سالك نباشيم؟! مگر چه چيزى در دنيا خير كرده اند؟! مگر چه چيزى به ما داده اند؟!
🌉 مشكل و گير ما اين است، كه خودمان را نشناخته ايم. ما داريم در اين دنيا، خودمان را خرج مى كنيم و بى خيال هم هستيم.
🌉 درست مثل كسى كه در شب يك اسكناس و يك چك ارزشمند را به خيال اين كه كاغذ است روشن مى كند تا يك قِرانى اش را پيدا كند، كه صبح مى فهمد چيزى را شمع راه رسيدن به يك قِرانى كرده است كه يك ميليارد ارزش داشته است. اينجاست كه فرياد «يَا حَسْرَتَا» سر مى دهد.
🌉 پس دقّت كنيم كه عمر خود را، هستى خود را در اين دنيا خرج چه چيزى كرده ايم؟! ما مضطّريم و داريم خودمان را خرج مى كنيم. از سرمايه هاى ما بى برو برگرد دارد خرج مى شود. اينطور نيست كه اگر خرج نكنيم، چرخ اين عالم متوقّف شود؛ كه از لحظه ها و ايّام ما مى گذرد.
❛❛ عینصاد
📚 فوز سالک | ص ۵۹
#فهم_مرگ